red room p7
الان مهم نیست مامانتم میدونم زندس ولی نمیدونم چی میکنه و کجاس
لونا: چقدر دقیق(بغض)
کوک: و خیلی یک دنده ای
لونا: چرا
کوک: کلا هر وقت کسی رو میگرفتیم انقدر تقلا نمیکرد که تو کردی مخصوصا نترس بودنت
لونا: ایش
کوک: از فردا ماموریت های سریمون یادت میدم حالا بیا ببرمت اتاقتو بهت نشون بدم
لونا: ممنون(بغض)
کوک لونا میبره تو عمارت و لونا همون طور دهن باز داشت همه جارو نگاه میکرد تا کوک لونا رو برد طبقه بالا یک راهروی بلند که انگار هرچقدر میرفتی جلو تموم نمیشد یک اتاق بود که نوشته بود ورود بهش اکیدن ممنوعه رو درش معلوم بود که قفله حتما توش پرونده های سری شونه ولی به من چه به یک اتاقی رسیدیم که روش حکاکیه گل رز بود و خود در سفید بود برعکس اتاقای دیگه رفتم تو و با یک اتاق با دکوراسیون سفید و سبز تزئین شده بود تنها چیزی که فکر نمیکردم ببینم رنگ سبز توی این اتاق بود رفتم تو و کوک کلید اتاقو بهم داد تا اگه خواستم قفلش کنم موقع خواب، اشپزخونه که حدود 5 نفر درحال پخت و پز بودن یکی به من ابمیوه تعارف کرد و من خوردم خدایی خوب بود و یک خانم میان سال که معلوم بود تنها اجومای این خونس و یک دختر که از قیافش معلوم بود رومخه دیدم
دختره اسمش بورام بود
کوک: بورام...
بورام: خودم میدونم قربان یک خدمتکار جدید
(عشوه)
کوک: نه برعکس یکی که باید بهش احترام بزاری اگه میخوای زنده بمونی
لونا اروم کوک رو میکشونه اونور
لونا: کوک دست شویی کجاست(همون جور که دستاشو گذاشته رو سرش)
کوک: چی؟
لونا: بگو دست شویی کجاست لطفا
کوک: اونجا(اشاره میکنه)
لونا دویید و رفت تو و درو پشت سرش قفل کرد و حالت تهوع داشت و سردرد خوب میدونست وقتی معده بعد خوردن، بو کردن، و... سنگین بشه و سردرد و حالت تهوع به ادم دست بده و حال بد بش و البته که یادش افتاد تا چند ساعت پیش خیلی گشنش بود ولی الان گشنه اش نبود و بی حال شده بود و یک تب خیلی ضعیف قطعا مس. مومیت غذایی ولی اون چی خورده بود اها نوشیدنی که اون بهش داده بود یا اون دارویی که باهاش بی. هوشش کرده بودن اون حدودا بیشتر علامتارو داشت ولی اصلا حواسش نبود، وقتی لونا اون شکلی دویید توی دست شویی بعد ده دقیقه کوک نگران شد ولی لونا درو قفل کرده بود و بعد چهل دقیقه با حال خیلی بد اومد بیرون و وقتی درو باز کرد کوک رو دید و سرشو انداخت پایین
کوک: چی شده حالت خوبه؟؟
لونا: فکر کنم مسمومیت غذایی شدم البته مطمعنم
کوک: خب زنگ بزنم دکتر؟
لونا: احتمالا تا بیست و چهار ساعت دیگه خوب بشم اگه نشدم تهش اینکه میم.یرم
کوک: کاملا مطمعن شدم باید زنگ بزنم
لونا: اول باید دمنوش بخورم.....
کوک: نه خودت نگو بزار دکتر بگه، اجوما لونا رو تا اتاقش همراهی کن تا اتفاقی نیافته
لونا: چقدر دقیق(بغض)
کوک: و خیلی یک دنده ای
لونا: چرا
کوک: کلا هر وقت کسی رو میگرفتیم انقدر تقلا نمیکرد که تو کردی مخصوصا نترس بودنت
لونا: ایش
کوک: از فردا ماموریت های سریمون یادت میدم حالا بیا ببرمت اتاقتو بهت نشون بدم
لونا: ممنون(بغض)
کوک لونا میبره تو عمارت و لونا همون طور دهن باز داشت همه جارو نگاه میکرد تا کوک لونا رو برد طبقه بالا یک راهروی بلند که انگار هرچقدر میرفتی جلو تموم نمیشد یک اتاق بود که نوشته بود ورود بهش اکیدن ممنوعه رو درش معلوم بود که قفله حتما توش پرونده های سری شونه ولی به من چه به یک اتاقی رسیدیم که روش حکاکیه گل رز بود و خود در سفید بود برعکس اتاقای دیگه رفتم تو و با یک اتاق با دکوراسیون سفید و سبز تزئین شده بود تنها چیزی که فکر نمیکردم ببینم رنگ سبز توی این اتاق بود رفتم تو و کوک کلید اتاقو بهم داد تا اگه خواستم قفلش کنم موقع خواب، اشپزخونه که حدود 5 نفر درحال پخت و پز بودن یکی به من ابمیوه تعارف کرد و من خوردم خدایی خوب بود و یک خانم میان سال که معلوم بود تنها اجومای این خونس و یک دختر که از قیافش معلوم بود رومخه دیدم
دختره اسمش بورام بود
کوک: بورام...
بورام: خودم میدونم قربان یک خدمتکار جدید
(عشوه)
کوک: نه برعکس یکی که باید بهش احترام بزاری اگه میخوای زنده بمونی
لونا اروم کوک رو میکشونه اونور
لونا: کوک دست شویی کجاست(همون جور که دستاشو گذاشته رو سرش)
کوک: چی؟
لونا: بگو دست شویی کجاست لطفا
کوک: اونجا(اشاره میکنه)
لونا دویید و رفت تو و درو پشت سرش قفل کرد و حالت تهوع داشت و سردرد خوب میدونست وقتی معده بعد خوردن، بو کردن، و... سنگین بشه و سردرد و حالت تهوع به ادم دست بده و حال بد بش و البته که یادش افتاد تا چند ساعت پیش خیلی گشنش بود ولی الان گشنه اش نبود و بی حال شده بود و یک تب خیلی ضعیف قطعا مس. مومیت غذایی ولی اون چی خورده بود اها نوشیدنی که اون بهش داده بود یا اون دارویی که باهاش بی. هوشش کرده بودن اون حدودا بیشتر علامتارو داشت ولی اصلا حواسش نبود، وقتی لونا اون شکلی دویید توی دست شویی بعد ده دقیقه کوک نگران شد ولی لونا درو قفل کرده بود و بعد چهل دقیقه با حال خیلی بد اومد بیرون و وقتی درو باز کرد کوک رو دید و سرشو انداخت پایین
کوک: چی شده حالت خوبه؟؟
لونا: فکر کنم مسمومیت غذایی شدم البته مطمعنم
کوک: خب زنگ بزنم دکتر؟
لونا: احتمالا تا بیست و چهار ساعت دیگه خوب بشم اگه نشدم تهش اینکه میم.یرم
کوک: کاملا مطمعن شدم باید زنگ بزنم
لونا: اول باید دمنوش بخورم.....
کوک: نه خودت نگو بزار دکتر بگه، اجوما لونا رو تا اتاقش همراهی کن تا اتفاقی نیافته
۵۲۹
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.