جراح من💙p22
* قابل توجه پدر مادرا و نیو ارمی ها : فیکه و واقعی نیست! این هیچ ربطی به خود اعضا نداره*
لیا : پس قرارمون بعد از خنک شدن هوا ماهیگیری کنار رودخانه و بعدشم کنار ابشار ...
همه : قبوله!
*************
م.ج: چرا این پسر جواب نمیده ؟ اه ... نه جین نه نامجون هیچکدوم بر نمیدارن ....
پ.ن (پدر نامجون): من میرم بیرون یه کار فوری پیش اومده ، خدافظ!
م.ج : باشه خدافظ ...
*مشترک مورد نظر در دسرس نمیبا..*(حداقل میزاشتی حرف اپرا کامل میشد🤣)
****************
یونا : هق هق هق هق هق... *با گریه های الکی رفت پیش مادر جین و (همون نامادری نامجون)* اوماااااااااا (گریه های فیک)
م.ج: چی شده دخترم ؟
یونا: هق هق .... *فیک گریه*
م.ج : آروم باش ! بیا یکم آب بخور
یونا : مرسی اوما *نفس نفس زدن الکی*
*2 دقیقه بعد*
م.ج : الان میتونی حرف بزنی ؟
یونا : اهوم..
م.ج: حالا میشه بگی که چی شده ، چرا این جوری گریه میکردی ؟
یونا: اوما ! اوپا با یه دختر دیگه بود ... هقهقهقهق *اشک تمساح*
م.ج : چییییییییییییی بیا بغلم ...
یونا: اوپا منو نمیخواد هق هق اونو اون عوضی رو میخواد هق هق ...*گریه های الکی*
************************
نامجون : هوا خنک تر شده بریم
همه : ارهههههههههههه
ا/ت : دقیقا شبیه بچه هایی شدیم که انگار میخوان برن اردو
جین : دقیقا!
لیا : سوهو کوش ؟
سوهو : آهای شما نمیان ؟ *سوهو حاضر شده چوب ماهیگیری به دست منتظر بقیه اس*
جیمین : احیانن اون همون سوهویی نمبود که میترسید ؟
ا/ت: نمیدانم
نامجون : *پوکر فیس سوهو رو نگاه میکنه*
سوهو : میدونم یکم عجیبه و خودم حس خاصی دارم!
میا : بریمممممممممممممممممممممم...
*********
(رسیدن به ابشار)
نامجون : اینجا چقدر ...
جین : آره ...
ا/ت : واو چه قشنگه!
سوهو: آرامش بخشه
میا : چرا اینجا انقدر ...
جیمین: چرا اینجا انقدر خلوتهههههههههه؟؟؟
(ادمین آزار میدهد)
لیا : پس قرارمون بعد از خنک شدن هوا ماهیگیری کنار رودخانه و بعدشم کنار ابشار ...
همه : قبوله!
*************
م.ج: چرا این پسر جواب نمیده ؟ اه ... نه جین نه نامجون هیچکدوم بر نمیدارن ....
پ.ن (پدر نامجون): من میرم بیرون یه کار فوری پیش اومده ، خدافظ!
م.ج : باشه خدافظ ...
*مشترک مورد نظر در دسرس نمیبا..*(حداقل میزاشتی حرف اپرا کامل میشد🤣)
****************
یونا : هق هق هق هق هق... *با گریه های الکی رفت پیش مادر جین و (همون نامادری نامجون)* اوماااااااااا (گریه های فیک)
م.ج: چی شده دخترم ؟
یونا: هق هق .... *فیک گریه*
م.ج : آروم باش ! بیا یکم آب بخور
یونا : مرسی اوما *نفس نفس زدن الکی*
*2 دقیقه بعد*
م.ج : الان میتونی حرف بزنی ؟
یونا : اهوم..
م.ج: حالا میشه بگی که چی شده ، چرا این جوری گریه میکردی ؟
یونا: اوما ! اوپا با یه دختر دیگه بود ... هقهقهقهق *اشک تمساح*
م.ج : چییییییییییییی بیا بغلم ...
یونا: اوپا منو نمیخواد هق هق اونو اون عوضی رو میخواد هق هق ...*گریه های الکی*
************************
نامجون : هوا خنک تر شده بریم
همه : ارهههههههههههه
ا/ت : دقیقا شبیه بچه هایی شدیم که انگار میخوان برن اردو
جین : دقیقا!
لیا : سوهو کوش ؟
سوهو : آهای شما نمیان ؟ *سوهو حاضر شده چوب ماهیگیری به دست منتظر بقیه اس*
جیمین : احیانن اون همون سوهویی نمبود که میترسید ؟
ا/ت: نمیدانم
نامجون : *پوکر فیس سوهو رو نگاه میکنه*
سوهو : میدونم یکم عجیبه و خودم حس خاصی دارم!
میا : بریمممممممممممممممممممممم...
*********
(رسیدن به ابشار)
نامجون : اینجا چقدر ...
جین : آره ...
ا/ت : واو چه قشنگه!
سوهو: آرامش بخشه
میا : چرا اینجا انقدر ...
جیمین: چرا اینجا انقدر خلوتهههههههههه؟؟؟
(ادمین آزار میدهد)
۵.۸k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.