i still love you
i still love you
p6
سرگردون توی خیابونای شلوغ راه میرفت و سعی میکرد نگاه متعجب مردم رو نادیده بگیره
حتما بخاطر صورت خونیش و لنگ زدنش بخاطر شب و روز های دردناکش که توسط تهیونگ رقم خورده بود، اینجوری نگاهش میکردن
نفهمید چیشد که یک آن درد وحشتناکی رو تو نواحی پهلو و ران سمت راستش حس کرد و بعد خودشو روی زمین دید
هیچکس حتی نمیخواست زنگ بزنه به اورژانس یا حتی کمکش کنه... برعکس بدون توجه بهش از کنارش رد میشدن
حتی اون راننده ماشین که بهش زده بود هم فرار کرد و رفت
این آخرش بود؟ قرار بود تموم بشه؟
مثل اینکه آره... این آخرش بود و قرار بود تموم بشه...
تمام خاطره های خوب و بدش با تهیونگ و اعضا مثل یه فیلم از جلو چشماش رد شدن...
چشماش تار میدیدن و نمیدونست اطرافش چه خبره
هیچی نمیشنید!
فقط صدای خنده هاشون با اعضا و بعد... صدای جیغ و داد های دردناک خودش...!
تلخند محوی زد و قطره اشکی از گوشه ی چشمش به پایین سر خورد
با صدای خیلی ضعیفی که هیچکس نشنید گفت
جونگ کوک: تهیونگا دوست دارم
و برای همیشه چشماشو بست!!...
...
...
تهیونگ که دید اونا جونگ کوکو فراری دادن محکم دستاشو آزاد کرد و به سمت مبل رفت و سعی کرد به سرزنش های اعضا اهمیتی نده
با کلافگی تلویزیون رو روشن کرد
اصلا نمیدونست چی داره نگاه میکنه فقط میخواست یه جوری سرگرم باشه
بعد از تقریبا نیم ساعت با یه خبر لعنتی دیگه مواجه شدن و این فقط باعث شد حالشون بد تر بشه
"خبرنگاران و دیسپچ از مردم عزیز و به خصوص جئون جونگ کوک و اعضای گروهش عذر خواهی میکنند... گفته شده شواهدِ دیده شده در چند ماه اخیر اشتباه و شایعه بوده است... ما بابت این اشتباه عذر خواهی میکنیم... به ما خبر رسید که وِی در اثر حادثه ای تصادف کرده و آسمانی شد... به شهروندان عزیز و همگروهی های ایشون تسلیت عرض میکنم."
هنوزم تو شوک اون خبر فاکی بودن
یعنی تموم شد؟... دیگه قرار نبود صدای خنده های جونگ کوکو بشنون؟... دیگه قرار نبود شیطونی هاشو ببینن؟... دیگه قرار غر زدناشو ببینن؟... دیگه قرار نبود مهربونی هاشو ببینن؟... تموم شد؟!...
یعنی تهیونگ فقط بخاطر یه خبر اشتباه و لعنتی اونقدر جونگ کوکو اذیت کرد؟
الان باید میفهمیدن؟ وقتی که دستاش سرد تر از همیشه بودن؟ وقتی که چشماشو برای همیشه بست؟
امکان نداره... این خوابه یا واقعیت؟
بزرگترین بدبختی جونگ کوک با همون تلویزیون شروع شد و با همون هم خاتمه پیدا کرد... تنها عشقش که جونشم واسش میداد دیگه دوسش نداشت اما...
"جونگ کوک هنوزم دوستش داشت"
پایان...
میخوام دستمال کاغذی نذر کنم یه وقت کم نیارین🗿🤍
امیدوارم ببخشین منو دیگه هیتلر درونمه دیگه همچین چیزایی رو به ذهنم میاره🗿
باور کنیییین من وضعم از همتون بدترهههههههههه دارم بدجوری عرررر میزنم🗿😭😭😭😭😭😭
p6
سرگردون توی خیابونای شلوغ راه میرفت و سعی میکرد نگاه متعجب مردم رو نادیده بگیره
حتما بخاطر صورت خونیش و لنگ زدنش بخاطر شب و روز های دردناکش که توسط تهیونگ رقم خورده بود، اینجوری نگاهش میکردن
نفهمید چیشد که یک آن درد وحشتناکی رو تو نواحی پهلو و ران سمت راستش حس کرد و بعد خودشو روی زمین دید
هیچکس حتی نمیخواست زنگ بزنه به اورژانس یا حتی کمکش کنه... برعکس بدون توجه بهش از کنارش رد میشدن
حتی اون راننده ماشین که بهش زده بود هم فرار کرد و رفت
این آخرش بود؟ قرار بود تموم بشه؟
مثل اینکه آره... این آخرش بود و قرار بود تموم بشه...
تمام خاطره های خوب و بدش با تهیونگ و اعضا مثل یه فیلم از جلو چشماش رد شدن...
چشماش تار میدیدن و نمیدونست اطرافش چه خبره
هیچی نمیشنید!
فقط صدای خنده هاشون با اعضا و بعد... صدای جیغ و داد های دردناک خودش...!
تلخند محوی زد و قطره اشکی از گوشه ی چشمش به پایین سر خورد
با صدای خیلی ضعیفی که هیچکس نشنید گفت
جونگ کوک: تهیونگا دوست دارم
و برای همیشه چشماشو بست!!...
...
...
تهیونگ که دید اونا جونگ کوکو فراری دادن محکم دستاشو آزاد کرد و به سمت مبل رفت و سعی کرد به سرزنش های اعضا اهمیتی نده
با کلافگی تلویزیون رو روشن کرد
اصلا نمیدونست چی داره نگاه میکنه فقط میخواست یه جوری سرگرم باشه
بعد از تقریبا نیم ساعت با یه خبر لعنتی دیگه مواجه شدن و این فقط باعث شد حالشون بد تر بشه
"خبرنگاران و دیسپچ از مردم عزیز و به خصوص جئون جونگ کوک و اعضای گروهش عذر خواهی میکنند... گفته شده شواهدِ دیده شده در چند ماه اخیر اشتباه و شایعه بوده است... ما بابت این اشتباه عذر خواهی میکنیم... به ما خبر رسید که وِی در اثر حادثه ای تصادف کرده و آسمانی شد... به شهروندان عزیز و همگروهی های ایشون تسلیت عرض میکنم."
هنوزم تو شوک اون خبر فاکی بودن
یعنی تموم شد؟... دیگه قرار نبود صدای خنده های جونگ کوکو بشنون؟... دیگه قرار نبود شیطونی هاشو ببینن؟... دیگه قرار غر زدناشو ببینن؟... دیگه قرار نبود مهربونی هاشو ببینن؟... تموم شد؟!...
یعنی تهیونگ فقط بخاطر یه خبر اشتباه و لعنتی اونقدر جونگ کوکو اذیت کرد؟
الان باید میفهمیدن؟ وقتی که دستاش سرد تر از همیشه بودن؟ وقتی که چشماشو برای همیشه بست؟
امکان نداره... این خوابه یا واقعیت؟
بزرگترین بدبختی جونگ کوک با همون تلویزیون شروع شد و با همون هم خاتمه پیدا کرد... تنها عشقش که جونشم واسش میداد دیگه دوسش نداشت اما...
"جونگ کوک هنوزم دوستش داشت"
پایان...
میخوام دستمال کاغذی نذر کنم یه وقت کم نیارین🗿🤍
امیدوارم ببخشین منو دیگه هیتلر درونمه دیگه همچین چیزایی رو به ذهنم میاره🗿
باور کنیییین من وضعم از همتون بدترهههههههههه دارم بدجوری عرررر میزنم🗿😭😭😭😭😭😭
۱۲.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.