پارت ۲۹
پارم کردید
صبح
ات ویو
بیدار شدم دیدم پشتم جیمینه و جلوم ته
خیلی درد داشتم وحشی ها رفتم بلند شم
که فهمیدم هنوز ازم نکشیدن بیرون اوففف
درد دارم انقدر وول خوردم تا بیدار شن که
نشدم :/بعد از یک ساعت تلاش بلند شدم
ولی اونا خواب بودن سریع رفتم لباسام رو
پوشیدم و تاکسی گرفتم رفتم عمارت ته
رفتم تو اتاق مشترکمون مستقیم رفتم
حموم بعد از اینکه اومد لباس پوشیدن
اجوما برام
صبحانه اورد خودم بعد گرفتم خوابیدم چون
خیلی درد داشتم مسکن خوردم بعد خبر
مرگم گرفتم خوابیدم
ته ویو
از خواب بیدار شدم دیدم لختم جیمینم رو به
رومه اونم لخته وا خاک بسرم بعد یادم اومد
دیشب... او شت الان ات کجاست دیدم
جیمینم بیدار شد یه نگاه بهم کردیم سریع
پتو پیچیدیم دور بدنمون
- تو اینجا چیکار میکنی
÷ تو اینجا چیکار میکنی
-÷ اومممم اها دیشب... اتتتت کجاست!
- الان بیا لباس بپوشیم
بعد لباس هامون رو پوشیدیم بعد من گفتم
-بیا عمارت من چون ات حتما اونجاست
÷ باشه
- راستی میخواستم بگم چون ما هردو ات رو دوست داریم میخوای دوست پسرش فقط باشیم
÷ هومم فکر خوبیه
صبح
ات ویو
بیدار شدم دیدم پشتم جیمینه و جلوم ته
خیلی درد داشتم وحشی ها رفتم بلند شم
که فهمیدم هنوز ازم نکشیدن بیرون اوففف
درد دارم انقدر وول خوردم تا بیدار شن که
نشدم :/بعد از یک ساعت تلاش بلند شدم
ولی اونا خواب بودن سریع رفتم لباسام رو
پوشیدم و تاکسی گرفتم رفتم عمارت ته
رفتم تو اتاق مشترکمون مستقیم رفتم
حموم بعد از اینکه اومد لباس پوشیدن
اجوما برام
صبحانه اورد خودم بعد گرفتم خوابیدم چون
خیلی درد داشتم مسکن خوردم بعد خبر
مرگم گرفتم خوابیدم
ته ویو
از خواب بیدار شدم دیدم لختم جیمینم رو به
رومه اونم لخته وا خاک بسرم بعد یادم اومد
دیشب... او شت الان ات کجاست دیدم
جیمینم بیدار شد یه نگاه بهم کردیم سریع
پتو پیچیدیم دور بدنمون
- تو اینجا چیکار میکنی
÷ تو اینجا چیکار میکنی
-÷ اومممم اها دیشب... اتتتت کجاست!
- الان بیا لباس بپوشیم
بعد لباس هامون رو پوشیدیم بعد من گفتم
-بیا عمارت من چون ات حتما اونجاست
÷ باشه
- راستی میخواستم بگم چون ما هردو ات رو دوست داریم میخوای دوست پسرش فقط باشیم
÷ هومم فکر خوبیه
۱۵.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.