عمارت ارباب جعون
#عمارت_ارباب_جعون
Part:15
_ من دارم جدی حرف میزنم ،
+میدونم ولی فکر نکن،
_ چی رو بچه دار شدن رو؟
+هوم ، آخه فقط قرار بود که من مثل یه عروسک نقش زنت رو بازی کنم ،بعد گفتی که قرار نیست بچه .........
_گفتم اگه مجبور به ازدواج با چیسو شدم !
+ امید وارم هیچ وقت مجبور به اینکار نباشی،
_هوم،
+میای بریم پاساژ،
_هوم بلند شو بریم حال و هوامون هم عوض میشه،
جونکوک رفت بیرون رفتم از کمد یه لباس گشاد ورداشتم و پوشیدم ،
موهام رو باز گذاشتم و رفتم پایین جونکوک هم اماده شده رفتم و زدم از شونش ،
+بریم؟
_بریم ،
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم پاساژ ، رسیدیم ،رفیتم تو پاساژ ،جونکوک کارتش رو داد بهم ،
منم که انگار از کیسه ی خلیفه میبخشم هی کارت میکشیدم،
_ آمم به شوهرت رحم نمیکنی؟
+نه ، اینقدر خصیص نباش،
_ خب اگه تموم شد بریم خونه؟
+واسه خودت چیزی نمیخری؟
_ نه بریم خونه ،
+هوم بریم پس،
رفتیم خونه من با یه عالمه خرید رفتم تو اتاقم و در رو بستم و وسایل رو تخت انداختم که ........
ادامه دارد..........
Part:15
_ من دارم جدی حرف میزنم ،
+میدونم ولی فکر نکن،
_ چی رو بچه دار شدن رو؟
+هوم ، آخه فقط قرار بود که من مثل یه عروسک نقش زنت رو بازی کنم ،بعد گفتی که قرار نیست بچه .........
_گفتم اگه مجبور به ازدواج با چیسو شدم !
+ امید وارم هیچ وقت مجبور به اینکار نباشی،
_هوم،
+میای بریم پاساژ،
_هوم بلند شو بریم حال و هوامون هم عوض میشه،
جونکوک رفت بیرون رفتم از کمد یه لباس گشاد ورداشتم و پوشیدم ،
موهام رو باز گذاشتم و رفتم پایین جونکوک هم اماده شده رفتم و زدم از شونش ،
+بریم؟
_بریم ،
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم پاساژ ، رسیدیم ،رفیتم تو پاساژ ،جونکوک کارتش رو داد بهم ،
منم که انگار از کیسه ی خلیفه میبخشم هی کارت میکشیدم،
_ آمم به شوهرت رحم نمیکنی؟
+نه ، اینقدر خصیص نباش،
_ خب اگه تموم شد بریم خونه؟
+واسه خودت چیزی نمیخری؟
_ نه بریم خونه ،
+هوم بریم پس،
رفتیم خونه من با یه عالمه خرید رفتم تو اتاقم و در رو بستم و وسایل رو تخت انداختم که ........
ادامه دارد..........
۵.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.