توکیو رونجرز در ایران (پارت 9)

*پرش زمانی فردا صبح زود
ا/ت بیدار شییییییید اوسکلاااا میخوایم حرکت کنیییییییم.
*پرش زمانی
ا/ت:هوی واکاسا چرا اینور میری بپیچ اونور
واکاسا:مگه نمیخوایم بریم اصفهان؟
ا/ت:آره ولی قبلش میخوام تو بهترین رستوران ایران بهتکن صبحونه بدم؟
ا/ت:این شما و این عمو حسن.
عمو دید توریست اومده با اون زردچوبه های پاکش براشو شعبده بازی کرد😂
مایکی:عهههه املت!!!!! من میخوام.
________________
مایکی:واوووووو. خاک تو سرت ا/ت اون چی بود بهمون دادی املت واقعی اینه. خیالی خوشمزس🍪🍪🍪
اما:بح بح
(سانزو رو دایم که داره مثل چی میلومبونه...)
همه خوردن تموم شد
ران:میگم بریم دیگه...
ا/ت:نه تازه عمو میخواد چای نبات بیاره
__________________
چیفویو:این چیه چایی باید سبز باشه
هاکای:چرا این رنگیه؟
دراکن:رنگ جیش مایکیه
مایکی:اون موقع سوزش جیش داشتم بخاطر داروی دکتی جیشم اون رنگی شد بفهم😠
پاه چین اولین نفری بود که تست کرد
پاه چین:هوووووووم چه خوبههه
میتسویا به چایی نگاه کرد
ا/ت:اینجور بش نگاه نکنید. 100درصد بابا های ایرانی بهش اعتیاد دارن...
ریندو هم تست کرد....
میتسویا هم تست کرد...

ادامه دارد...