P2
P2
نویسنده ویو
دو روز گذشت
نامی دوباره برگشته بود
جیوون نشسته بود تو گوشیش داشت با ارا چت میکرد
نامی:سلام دوباره😅
جیوون:اوه..سلام(خجالت)
چیزی میخواستید؟؟
نامی:خب..من از این به بعد قراره همکار شما باشم
کیم نامجون هستم
جیوون:اا...که اینطور..منم کیم جیوون هستم..خوشبختم
نامی:همچنین
چند روزی گذشت و گذشت
تقریبا با هم دوست شده بودن
تا اینکه یه شب....
وقتی که جیوون داشت به خونه بر میگشت....
ساعت ۱۲ و نیم بود...
یه پسر نزدیکش شد
نزدیک بود که....
بله...نامجون از راه رسید
جیوون داشت از ترس غش میکرد
اون پسر بیهوش شد و نامجون سمت جیوون رفت
نامی:اوه..خب..بیا کت منو بپوش..هوا سرده
جیوون:ممنون..سردم نیست
نامی:اما..لباست..
جیوون:درسته..ممنونم
هااا؟زخمی شدی
بیا بریم خونهی من
زخمت به نطر عمیق میاد
بالاخره با کلی اصرار نامی قبول کرد
و رفتن به خونهی جیوون
یه خونه نقلی
کوچیک اما زیبا
جیوون:بشین
نامی نشست
جیوونم رفت که جعبه کمک های اولیه رو بیاره
حین پانسمان کردن دست نامجون..نامی بهش زل زده بود
نامی:
نویسنده ویو
دو روز گذشت
نامی دوباره برگشته بود
جیوون نشسته بود تو گوشیش داشت با ارا چت میکرد
نامی:سلام دوباره😅
جیوون:اوه..سلام(خجالت)
چیزی میخواستید؟؟
نامی:خب..من از این به بعد قراره همکار شما باشم
کیم نامجون هستم
جیوون:اا...که اینطور..منم کیم جیوون هستم..خوشبختم
نامی:همچنین
چند روزی گذشت و گذشت
تقریبا با هم دوست شده بودن
تا اینکه یه شب....
وقتی که جیوون داشت به خونه بر میگشت....
ساعت ۱۲ و نیم بود...
یه پسر نزدیکش شد
نزدیک بود که....
بله...نامجون از راه رسید
جیوون داشت از ترس غش میکرد
اون پسر بیهوش شد و نامجون سمت جیوون رفت
نامی:اوه..خب..بیا کت منو بپوش..هوا سرده
جیوون:ممنون..سردم نیست
نامی:اما..لباست..
جیوون:درسته..ممنونم
هااا؟زخمی شدی
بیا بریم خونهی من
زخمت به نطر عمیق میاد
بالاخره با کلی اصرار نامی قبول کرد
و رفتن به خونهی جیوون
یه خونه نقلی
کوچیک اما زیبا
جیوون:بشین
نامی نشست
جیوونم رفت که جعبه کمک های اولیه رو بیاره
حین پانسمان کردن دست نامجون..نامی بهش زل زده بود
نامی:
۳.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.