اسکلان توکیو پارت 2✨
اسکلان توکیو✨
پارت2
فردا صبح ساعت 8
کازوتورا: من خوابم میاد یکی منو کول کنه
دراکن: من که این خرس قطبی رو کول کردم نمیتونم
تاکه میچی: منم نمیتونم
میتسویا: شرمنده
کازوتورا: بمیرید همتون
تاکه میچی: چیفویو و باجی کجان
کازوتورا: دارم باهم.....
شینیگامی: اهم
کازوتورا: باهم.....
شینیگامی: اهم
کازوتورا: بابا همه میدونن اون دوتا تو تنهاییاشون چیکار میکنن
شینیگامی: استغفرالله اره منم میدونم اونا @#؟؛»*@#_«٪♡'✓~~♡♡♡(سانسور)
کازوتورا: منحرف من کی اینو گفتم
دراکن که گوشای مایکی رو گرفته: این چیه میگی اونا کی یه همچین کاری کردن
شینیگامی: استغفرالله....... الحمدالله.....(ایت الکرسی و چهل قول اینا)
دراکن: بیا دو عدد شازده امدن
باجی و چیفویو: سلام
کازوتورا: چرا صورتاتون زخمیه
باجی: داستانش مفصله
چیفویو: اما فقط یه گربه بود
باجی: نه تو نمیدونی دلیل داره
میتسویا: خب بگو دیگه
باجی: دیشب یه گربه از پنجره اومد تو منم بهش غذا دادم خیلی اروم بود بهش گفتم گربه ی من کیه گفت میو
کازوتورا: خب؟
باجی: منم گفتم تو نیستی چیفویو گربه ی منه (کمی سرخ شدن) بعدشم وحشی شد افتاد دنبالم چیفویو هم اومد کمکم ولی من بیشتر کمکش کردم
چیفویو:(سرخ ) باجی سان من گربه ی شمام
باجی: معلومه که هستی
کازوتورا:🤣🤣🤣بهش گفتی چیفویو گربه ی تو عه وحشی شده
میتسویا: 🤣🤣🤣🤣وای چه داستانی
مایکی که خواب بود: 🤣🤣🤣گربه هم رو چیفویو کراشه
دراکن: 🤣🤣🤣واقعا به خاطر این
کازوتورا: دوتا گربه سر یه گربه دعوا میکردن 🤣
باجی: ببندید اون نیشتونو
دراکن: خیل خوب وسایلتون رو بگذارید تو ماشین بریم
همه وسایلشون رو گذاشتن و خودشونم نشستن
راننده: دراکن
بغلش: مایکی
پشت مایکی: تاکه میچی
بغل تاکه میچی: میتسویا
پشت میتسویا و تاکه میچی: باجی و چیفویو و کازوتورا
اینوری: چه معمایی گذاشتم براتون 😏
اونا تا ظهر تو راه بودن و وقت ناهار شد
ناهار شون رو خوردن و بعد از یکم ولگردی دوباره رفتن تو ماشین
بعد از ظهر ، هوا یکم تاریک، و اون ها در مسیر طبیعت بودن
چیفویو روی شونه ی باجی خوابیده بود(راستی اینا تو رابطه ان 😏😏)
باجی که از شیشه به بیرون نگاه میکرد نگاهش به کازوتورا که روی پای چیفویو خوابیده بود میخوره و اخم عمیقی میکنه
باجی زیر لب: کازوتورا ی لعنتی
کازوتورا چشماش رو باز میکنه و یه لبخند تمسخر امیز بهش میزنه 😏: حسودیت شده ها
باجی: تو این کار رو میکنی من فشار بخورم💢💢💢
کازوتورا: هم اره هم نه بعدشم من روی پای دوستم خوابیدم 😏
باجی: چیفویو خوابه اگر نه میزدم....
چیفویو که تازه از خواب بیدار شده بود چشماش رو میماله: هنوز نرسیدیم
باجی: نه تو بخوام رسیدیم صدات میزنم
کازوتورا که داره پاره میشه:میخواستی.... چیکار.... کنی اهان چیفویو رو بیدار نکنی 🤣🤣🤣🤣🤣
باجی: بیشعور
پایان این پارت 🤕
خدایی خیلی طولانی نوشتم😟
بهشت و جهنم اومد جلو چشمم بخاطر تو 🫵🏻
اره تو خود تو🤣
پارت2
فردا صبح ساعت 8
کازوتورا: من خوابم میاد یکی منو کول کنه
دراکن: من که این خرس قطبی رو کول کردم نمیتونم
تاکه میچی: منم نمیتونم
میتسویا: شرمنده
کازوتورا: بمیرید همتون
تاکه میچی: چیفویو و باجی کجان
کازوتورا: دارم باهم.....
شینیگامی: اهم
کازوتورا: باهم.....
شینیگامی: اهم
کازوتورا: بابا همه میدونن اون دوتا تو تنهاییاشون چیکار میکنن
شینیگامی: استغفرالله اره منم میدونم اونا @#؟؛»*@#_«٪♡'✓~~♡♡♡(سانسور)
کازوتورا: منحرف من کی اینو گفتم
دراکن که گوشای مایکی رو گرفته: این چیه میگی اونا کی یه همچین کاری کردن
شینیگامی: استغفرالله....... الحمدالله.....(ایت الکرسی و چهل قول اینا)
دراکن: بیا دو عدد شازده امدن
باجی و چیفویو: سلام
کازوتورا: چرا صورتاتون زخمیه
باجی: داستانش مفصله
چیفویو: اما فقط یه گربه بود
باجی: نه تو نمیدونی دلیل داره
میتسویا: خب بگو دیگه
باجی: دیشب یه گربه از پنجره اومد تو منم بهش غذا دادم خیلی اروم بود بهش گفتم گربه ی من کیه گفت میو
کازوتورا: خب؟
باجی: منم گفتم تو نیستی چیفویو گربه ی منه (کمی سرخ شدن) بعدشم وحشی شد افتاد دنبالم چیفویو هم اومد کمکم ولی من بیشتر کمکش کردم
چیفویو:(سرخ ) باجی سان من گربه ی شمام
باجی: معلومه که هستی
کازوتورا:🤣🤣🤣بهش گفتی چیفویو گربه ی تو عه وحشی شده
میتسویا: 🤣🤣🤣🤣وای چه داستانی
مایکی که خواب بود: 🤣🤣🤣گربه هم رو چیفویو کراشه
دراکن: 🤣🤣🤣واقعا به خاطر این
کازوتورا: دوتا گربه سر یه گربه دعوا میکردن 🤣
باجی: ببندید اون نیشتونو
دراکن: خیل خوب وسایلتون رو بگذارید تو ماشین بریم
همه وسایلشون رو گذاشتن و خودشونم نشستن
راننده: دراکن
بغلش: مایکی
پشت مایکی: تاکه میچی
بغل تاکه میچی: میتسویا
پشت میتسویا و تاکه میچی: باجی و چیفویو و کازوتورا
اینوری: چه معمایی گذاشتم براتون 😏
اونا تا ظهر تو راه بودن و وقت ناهار شد
ناهار شون رو خوردن و بعد از یکم ولگردی دوباره رفتن تو ماشین
بعد از ظهر ، هوا یکم تاریک، و اون ها در مسیر طبیعت بودن
چیفویو روی شونه ی باجی خوابیده بود(راستی اینا تو رابطه ان 😏😏)
باجی که از شیشه به بیرون نگاه میکرد نگاهش به کازوتورا که روی پای چیفویو خوابیده بود میخوره و اخم عمیقی میکنه
باجی زیر لب: کازوتورا ی لعنتی
کازوتورا چشماش رو باز میکنه و یه لبخند تمسخر امیز بهش میزنه 😏: حسودیت شده ها
باجی: تو این کار رو میکنی من فشار بخورم💢💢💢
کازوتورا: هم اره هم نه بعدشم من روی پای دوستم خوابیدم 😏
باجی: چیفویو خوابه اگر نه میزدم....
چیفویو که تازه از خواب بیدار شده بود چشماش رو میماله: هنوز نرسیدیم
باجی: نه تو بخوام رسیدیم صدات میزنم
کازوتورا که داره پاره میشه:میخواستی.... چیکار.... کنی اهان چیفویو رو بیدار نکنی 🤣🤣🤣🤣🤣
باجی: بیشعور
پایان این پارت 🤕
خدایی خیلی طولانی نوشتم😟
بهشت و جهنم اومد جلو چشمم بخاطر تو 🫵🏻
اره تو خود تو🤣
۵.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.