فیک کوک (سرنوشت من)پارت۳۸
از زبان ا/ت
دیگه چی از این قشنگ تر کسی که سه ساله به خوابه شبام به حس و روحم به رویا هم گند زده الان جلو رومه وایستاده..شانس از این قشنگ تر آخه ؟
چقدر تغییر کرده انگار مثل همون روز اولی که دیدمش شده سرد و بی روح...
بالاخره سکوت وحشتناکی که حاکم بود شکست و صدایی که توی این سه سال دوست داشتم یه بار دیگه هم بشنوم گفت : بالاخره دستم بهت رسید
اگر نگاهش میکردم چشمام همه چیز رو لو میدادن اما غلبه به عقلم چیزی بود که من طی این ۳ سال خوب یاد گرفته بودم زل زدم به چشماش و گفتم : فکر کردی عروسکتم یا چی..فکر کردی هر موقع دلت خواست ولم کنی بری هر موقع هم خواستی برگردی
خیلی مغرور و قاطعانه گفت : من نیومدم دنبال عروسکم اومدم دنبال چیزی که مال خودمه
خندهای از سر تمسخر کردم و گفتم : نه بابا نمیدونستم انسان ها هم صاحب دارم..اما آقای جئون باید بگم من صاحب دارم..کسی که واقعا دلم باهاشه و دوسش دارم.
چرا دارم چرت و پرت میگم اینا رو از کجام درآوردم آخه ؟
پوزخند زد و گفت : پس بهتره هر چه سریعتر بفهمم اون عوضی حرومزاده کیه تا خودم اجزای بدنش رو جلوی چشمات تیکه تیکه کنم..نظرت چیه ؟
این همون جونگ کوک سابق نبود که حتی دوست نداشت ذرهای از کاراش ناراحتم کنه یا بترسونتم.
گفتم : حتی نمیخوام یه لحظه هم ببینمت
برگشتم برم که گفت : خانم پارک تو راحت اومدی اما..به راحتی نمیتونی بری
برگشتم سمتش و گفتم : یعنی چی...زده به سرت بعده چند سال پیدات شده چرت و پرت میگی ما از هم جدا شدیم هیچ صنمی باهم نداریم
گفت : کی گفته ما از هم جدا شدیم..
عین بز تا مفهوم بهش زل زده بودم نگهبانا اومدم نزدیکم گفتم : ولم کنید من جایی نمیام
اما کو گوش شنوا ؟ اصلا این دوتا خر ( نگهبانا) مگه صدام رو میشنیدن..
بردنم پایین آنا با تهیونگ گرم گرفته بود تا منو توی اون حال دید خودشو رسوند بهم و گفت : چیشده
گفتم : فقط حیف که ازم بزرگی و جای خواهرمی وگرنه..خدایاااا دارم دیوونه میشم
آنا گفت : ا/ت بخاطر خودته من ازت بزرگترم و صلاحت رو میدونم تازه جونگ کوک هم شوهرته
فورا گفتم : من مگه از اون شیطان جدا نشدم پس چی میگینننن شما ها
دیگه چی از این قشنگ تر کسی که سه ساله به خوابه شبام به حس و روحم به رویا هم گند زده الان جلو رومه وایستاده..شانس از این قشنگ تر آخه ؟
چقدر تغییر کرده انگار مثل همون روز اولی که دیدمش شده سرد و بی روح...
بالاخره سکوت وحشتناکی که حاکم بود شکست و صدایی که توی این سه سال دوست داشتم یه بار دیگه هم بشنوم گفت : بالاخره دستم بهت رسید
اگر نگاهش میکردم چشمام همه چیز رو لو میدادن اما غلبه به عقلم چیزی بود که من طی این ۳ سال خوب یاد گرفته بودم زل زدم به چشماش و گفتم : فکر کردی عروسکتم یا چی..فکر کردی هر موقع دلت خواست ولم کنی بری هر موقع هم خواستی برگردی
خیلی مغرور و قاطعانه گفت : من نیومدم دنبال عروسکم اومدم دنبال چیزی که مال خودمه
خندهای از سر تمسخر کردم و گفتم : نه بابا نمیدونستم انسان ها هم صاحب دارم..اما آقای جئون باید بگم من صاحب دارم..کسی که واقعا دلم باهاشه و دوسش دارم.
چرا دارم چرت و پرت میگم اینا رو از کجام درآوردم آخه ؟
پوزخند زد و گفت : پس بهتره هر چه سریعتر بفهمم اون عوضی حرومزاده کیه تا خودم اجزای بدنش رو جلوی چشمات تیکه تیکه کنم..نظرت چیه ؟
این همون جونگ کوک سابق نبود که حتی دوست نداشت ذرهای از کاراش ناراحتم کنه یا بترسونتم.
گفتم : حتی نمیخوام یه لحظه هم ببینمت
برگشتم برم که گفت : خانم پارک تو راحت اومدی اما..به راحتی نمیتونی بری
برگشتم سمتش و گفتم : یعنی چی...زده به سرت بعده چند سال پیدات شده چرت و پرت میگی ما از هم جدا شدیم هیچ صنمی باهم نداریم
گفت : کی گفته ما از هم جدا شدیم..
عین بز تا مفهوم بهش زل زده بودم نگهبانا اومدم نزدیکم گفتم : ولم کنید من جایی نمیام
اما کو گوش شنوا ؟ اصلا این دوتا خر ( نگهبانا) مگه صدام رو میشنیدن..
بردنم پایین آنا با تهیونگ گرم گرفته بود تا منو توی اون حال دید خودشو رسوند بهم و گفت : چیشده
گفتم : فقط حیف که ازم بزرگی و جای خواهرمی وگرنه..خدایاااا دارم دیوونه میشم
آنا گفت : ا/ت بخاطر خودته من ازت بزرگترم و صلاحت رو میدونم تازه جونگ کوک هم شوهرته
فورا گفتم : من مگه از اون شیطان جدا نشدم پس چی میگینننن شما ها
۱۰۸.۳k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.