من عاشق دشمنم شدم(پارت دوم)
شب شد امروز بیشتر تمرین کرده بودم و خسته بودم سعی میکردم بخوابم نمیشد یکی دو ساعت همینجوری ور رفتم تا خسته شدم خوابیدم.
فردا صبح:دوباره با صدای زنگ بیدار شدم یه روز عادی دوباره نه صب کن وایی امروز امتحان نهایی رو داریم رفتم سرویس و دست و صورتمو شستم بعد رفتم سمت غذاخوری که صبحانمو بخورم دیدم همه یه جا جمع شدن انگار یه سخنرانی بود رفتم جلو دیدم رییس سخنرانی میکنه درمورد امتحان بود پس گوش دادم
رییس:خب خب امروز که بعضیاتون امتحان میدین گوش کنن بقیه میتونن برن نصف جمع محوطه رو ترک کرد.خب دوستان امروز میخواهم درمورد امتحان حرف بزنم چون مطمعنم ۹۵ درصد تون زیاد درمورد مسابقه نمی دونید اره راست میگفت منم جزٔ اون آدما بودم.راستش ما نمی دونستیم که امتحان رو چطوری ترتیب بدیم ولی بالاخره فهمیدیم
ا/ت ویو:اوف خدا چقد زیاد حرف میزنه🗿😂(تو مغزت)
رییس: حالا میخوام ترتیب امتحان رو بدم خب شما قراره از دست یه سری ادم ها در برید جمع ادم ها ۲۵ عدد هست و شما قراره از پنج جای مختلف گذر کنید و همین طور در راه باید بعضی چیز ها رو مثل کلید و چاقو بردارید الان میگید که اینا برای چیه از اونجایی که همراه خودتون هیچی نمیارید باید وسایل های دفاعی و مورد نیاز برای نجات من رو تو راه بردارید و اخرین چیز من با دست و پای بسته در یک اتاق قفل قرار دارم پس چاقو و کلید مهمترین است
خب دوستان پایان سخنرانی مون خسته نباشید
رفقا اینم از پارت دو تورو خدا حمایت کنین پارت بعدی رو سریع میزارم💜💜
فردا صبح:دوباره با صدای زنگ بیدار شدم یه روز عادی دوباره نه صب کن وایی امروز امتحان نهایی رو داریم رفتم سرویس و دست و صورتمو شستم بعد رفتم سمت غذاخوری که صبحانمو بخورم دیدم همه یه جا جمع شدن انگار یه سخنرانی بود رفتم جلو دیدم رییس سخنرانی میکنه درمورد امتحان بود پس گوش دادم
رییس:خب خب امروز که بعضیاتون امتحان میدین گوش کنن بقیه میتونن برن نصف جمع محوطه رو ترک کرد.خب دوستان امروز میخواهم درمورد امتحان حرف بزنم چون مطمعنم ۹۵ درصد تون زیاد درمورد مسابقه نمی دونید اره راست میگفت منم جزٔ اون آدما بودم.راستش ما نمی دونستیم که امتحان رو چطوری ترتیب بدیم ولی بالاخره فهمیدیم
ا/ت ویو:اوف خدا چقد زیاد حرف میزنه🗿😂(تو مغزت)
رییس: حالا میخوام ترتیب امتحان رو بدم خب شما قراره از دست یه سری ادم ها در برید جمع ادم ها ۲۵ عدد هست و شما قراره از پنج جای مختلف گذر کنید و همین طور در راه باید بعضی چیز ها رو مثل کلید و چاقو بردارید الان میگید که اینا برای چیه از اونجایی که همراه خودتون هیچی نمیارید باید وسایل های دفاعی و مورد نیاز برای نجات من رو تو راه بردارید و اخرین چیز من با دست و پای بسته در یک اتاق قفل قرار دارم پس چاقو و کلید مهمترین است
خب دوستان پایان سخنرانی مون خسته نباشید
رفقا اینم از پارت دو تورو خدا حمایت کنین پارت بعدی رو سریع میزارم💜💜
۳.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.