Part 17
Part 17
[ زمان حال]
سویون ویو
هیچ وقت متوجه حرف اون دعا نویس نشدم مگه من قراره با کی رو به رو بشم؟ کسی که باعث مرگ منه؟ یعنی چی؟ در گیر فکر بود که صدای گوشیش به خوش آوردش بازم اون عوضی ....سویون خواست جواب بده که یاد حرف جیمین افتا ( اگه بازم زنگ زد به خودم میگی جواب بدم) برای همین جیمین رو صدا زد
سویون: جیمینااااا
جیمین: جانم؟
( چه سریع اومد منتظر بود😂)
سویون صفحه گوشیش رو به طرف جیمین گرفت جیمین با دیدن اسم فرد پشت خط هوف کلافه ای کشید گوشی رو از دست سویون گرفت...
جیمین: چیه؟
کای: گوشی سویون دست تو چیکار میکنه؟
جیمین: به تو چه
کای: گوشیش رو بده بهش کارش دارم
جیمین: ولی اون با تو کاری نداره
کای: چیز مهمیه
جیمین: به نظرت اگه میخواست با تو حرف بزنه من جواب نمیدادم
کای: هوف لعنتی
جیمین: خوب دیگه کاری نداری بای
کای: صبر....
کای خواست چیزی بگه ولی جیمین گوشی رو قطع کرد و نزاشت حرفت رو بزنه
جیمین: هوفففففف این چرا ول کن نیست؟
سویون: چون خانواده عزیزم بهش اجازه همچین غلطایی رو دادن هر چی هم بهشون میگم من نمیخوام میگن باید ازدواج کنی چون پولداره معروفه چمیدونم
جیمین: حالا یه سوال
سویون: بپرس..
جیمین: اگه یکی معروف تر و پولدار تر از اون پیدا شه چی؟
سویون: ها؟ منظورت چیه؟
جیمین: میگه اگه یکی از اون بهتر باشه یعنی هم پولدار تر و هم معروف تر باشه بازم خونوادت میگن برو با اون
سویون: فکر نکنم
جیمین: اوممم
سویون: حالا...چرا این سوال رو پرسیدی؟
جیمین: هیچی....همینطوری....
سویون: اوم باشه
جیمین: خوب من میرم تو استراحت کن موقع ناهار صدات میزنم
سویون: باشه...
جیمین رفت و دوباره سویون رو با افکارش تنها گذاشت سویون باز هم تو فکر اون زخم فرو رفت که بعد از مدتی جیمین دوباره صداش کرد و اونو از افکارش کشید بیرون
جیمین: سویون ناهار میای بیرون یا بیارم برات همینجا؟
سویون: نه میام بیرون .....
....
ادامه دارد....
[ زمان حال]
سویون ویو
هیچ وقت متوجه حرف اون دعا نویس نشدم مگه من قراره با کی رو به رو بشم؟ کسی که باعث مرگ منه؟ یعنی چی؟ در گیر فکر بود که صدای گوشیش به خوش آوردش بازم اون عوضی ....سویون خواست جواب بده که یاد حرف جیمین افتا ( اگه بازم زنگ زد به خودم میگی جواب بدم) برای همین جیمین رو صدا زد
سویون: جیمینااااا
جیمین: جانم؟
( چه سریع اومد منتظر بود😂)
سویون صفحه گوشیش رو به طرف جیمین گرفت جیمین با دیدن اسم فرد پشت خط هوف کلافه ای کشید گوشی رو از دست سویون گرفت...
جیمین: چیه؟
کای: گوشی سویون دست تو چیکار میکنه؟
جیمین: به تو چه
کای: گوشیش رو بده بهش کارش دارم
جیمین: ولی اون با تو کاری نداره
کای: چیز مهمیه
جیمین: به نظرت اگه میخواست با تو حرف بزنه من جواب نمیدادم
کای: هوف لعنتی
جیمین: خوب دیگه کاری نداری بای
کای: صبر....
کای خواست چیزی بگه ولی جیمین گوشی رو قطع کرد و نزاشت حرفت رو بزنه
جیمین: هوفففففف این چرا ول کن نیست؟
سویون: چون خانواده عزیزم بهش اجازه همچین غلطایی رو دادن هر چی هم بهشون میگم من نمیخوام میگن باید ازدواج کنی چون پولداره معروفه چمیدونم
جیمین: حالا یه سوال
سویون: بپرس..
جیمین: اگه یکی معروف تر و پولدار تر از اون پیدا شه چی؟
سویون: ها؟ منظورت چیه؟
جیمین: میگه اگه یکی از اون بهتر باشه یعنی هم پولدار تر و هم معروف تر باشه بازم خونوادت میگن برو با اون
سویون: فکر نکنم
جیمین: اوممم
سویون: حالا...چرا این سوال رو پرسیدی؟
جیمین: هیچی....همینطوری....
سویون: اوم باشه
جیمین: خوب من میرم تو استراحت کن موقع ناهار صدات میزنم
سویون: باشه...
جیمین رفت و دوباره سویون رو با افکارش تنها گذاشت سویون باز هم تو فکر اون زخم فرو رفت که بعد از مدتی جیمین دوباره صداش کرد و اونو از افکارش کشید بیرون
جیمین: سویون ناهار میای بیرون یا بیارم برات همینجا؟
سویون: نه میام بیرون .....
....
ادامه دارد....
۳.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.