ᎮᎪᎡᎢ ۷ عشق دردناک
ᎮᎪᎡᎢ ۷ عشقدردناک
که ی دفعه...
ید نورا افتادم دلم براش ی ذره شده خیلی وقته ندیدمش اشک داشت تو چشمام جمع میشد ک اجوما درو باز کرد
اجوما:خانم وقت رفتن
ات:باشه من امادم
اجوما این کت مال ارباب کوک لطفاً بهشون بدین...
ات:این مال اونه....چرا..این اینجا...
اجوما:دیگه وقت رفتنه
(ات:اجوما برسمت پله ها حرکت داد از پله ها پایین رفتم و قبل از اینکه سوار ماشین بشم...
اجوما : لطفاً مراقب خودتون باشید و دردسر درست نکنید و نوشیدنی نخورید
با ارباب کوک هم...
ات:حواسم هست خیالت راحت باشه اجوما
ویو کوک
ی دوش گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردمو ی کت شلوار مشکی پوشیدمو ب سمت ماشین رفتم....
(مهمونی)
ات:واییی خدا چ عمارت بزرگی از بیرون واقعا شیک و قشنگ بود داشتم از فضولی میمورم ک بدونم داخلش چ شکلیه...
داشتم با خودم خیال بافی میکردم ک یکی دستشو گذاشت روی شونم....
که ی دفعه...
ید نورا افتادم دلم براش ی ذره شده خیلی وقته ندیدمش اشک داشت تو چشمام جمع میشد ک اجوما درو باز کرد
اجوما:خانم وقت رفتن
ات:باشه من امادم
اجوما این کت مال ارباب کوک لطفاً بهشون بدین...
ات:این مال اونه....چرا..این اینجا...
اجوما:دیگه وقت رفتنه
(ات:اجوما برسمت پله ها حرکت داد از پله ها پایین رفتم و قبل از اینکه سوار ماشین بشم...
اجوما : لطفاً مراقب خودتون باشید و دردسر درست نکنید و نوشیدنی نخورید
با ارباب کوک هم...
ات:حواسم هست خیالت راحت باشه اجوما
ویو کوک
ی دوش گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردمو ی کت شلوار مشکی پوشیدمو ب سمت ماشین رفتم....
(مهمونی)
ات:واییی خدا چ عمارت بزرگی از بیرون واقعا شیک و قشنگ بود داشتم از فضولی میمورم ک بدونم داخلش چ شکلیه...
داشتم با خودم خیال بافی میکردم ک یکی دستشو گذاشت روی شونم....
۲.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.