ℝ𝕖𝕧𝕖𝕣𝕤𝕖...! معکوس
ℝ𝕖𝕧𝕖𝕣𝕤𝕖...! معکوس
𝑝𝑎𝑟𝑡..6
2ساعت بعد
_اییی سرم...تـ..تو کی هستی؟
یه دختر که هیچی تنش نبود جلوم با لبخند وایستاده بود
+من همون روحم
چشام از تعجب گرد شده بود.به سرعت از روی زمین بلند شدم و ملافه رو دورش پیچیدم
_هییی اینجا نباید لخت باشی.
+چرا؟
_چونکه...هوففف بیخیال
اون چطوری از روح تبدیل به انسان شد
+به خاطر اینه که بهم اعتماد کردی
_چـ..چی چطور؟من که اینو ازت نپرسیدم
+من تو ذهنتم...الان به شکل انسانم ولی میتونم دوباره روح بشم البته اونموقع دیگه زنده نیستم روحم کلا از بین میره
_چرا؟چرا خواستی انسان باشی
+به خاطر تو
وقتی به چهرش دقت کردم دقیقا مثل من بود
لباش..چشاش..حتی ابروش، فقط بدن زنونه و موهای بلندش باعث تفاوتمون میشد
_چرا انقدر شبیه منی؟
+همون اول گفتم من با تو متولد شدم...نیمه ی دیگتم
_اههه خدا چرا همه چی انقدر پیچیدست
+اییی نگه داشتن این خیلی سخته
_وایسا
از تو کمد یه تیشرت و شرتک دراوردمو بهش دادم
_بیا اینو بپوش
+بلد نیستم
_هوفففف خدااااا
باشه بیا جلو سعی کردم چشم بسته تنش کنم
+چرا چشماتو بستی؟
_نمیخوام بدنتو ببینم
+ولی این بدن مال توعه
_چقدر گرمه...بیا بریم یکم غذا بخوریم ضعف کردم
دوکبوکی از قبل تو یخچال بود یکم گرمش کردمو سفره رو چیدم
_بیا بشین
حتی غذا خوردنم بلد نبود تا میخواست برداره از دستش میفتاد یهو عصبی شد و چاسپیکا رو شکوند خندمو نگه داشته بودم که با اینکارش ترکیدم
_بیا من بهت بدم
مثل بچه کوچولو ها منتظر بود غذا بزارم تو دهنش
مامان نارنگی دستش شکستتتت
لایک کن♡
چطور بود نارنگیام؟ 😁❤🍊
شرط: ۲٠لایک...♡
𝑝𝑎𝑟𝑡..6
2ساعت بعد
_اییی سرم...تـ..تو کی هستی؟
یه دختر که هیچی تنش نبود جلوم با لبخند وایستاده بود
+من همون روحم
چشام از تعجب گرد شده بود.به سرعت از روی زمین بلند شدم و ملافه رو دورش پیچیدم
_هییی اینجا نباید لخت باشی.
+چرا؟
_چونکه...هوففف بیخیال
اون چطوری از روح تبدیل به انسان شد
+به خاطر اینه که بهم اعتماد کردی
_چـ..چی چطور؟من که اینو ازت نپرسیدم
+من تو ذهنتم...الان به شکل انسانم ولی میتونم دوباره روح بشم البته اونموقع دیگه زنده نیستم روحم کلا از بین میره
_چرا؟چرا خواستی انسان باشی
+به خاطر تو
وقتی به چهرش دقت کردم دقیقا مثل من بود
لباش..چشاش..حتی ابروش، فقط بدن زنونه و موهای بلندش باعث تفاوتمون میشد
_چرا انقدر شبیه منی؟
+همون اول گفتم من با تو متولد شدم...نیمه ی دیگتم
_اههه خدا چرا همه چی انقدر پیچیدست
+اییی نگه داشتن این خیلی سخته
_وایسا
از تو کمد یه تیشرت و شرتک دراوردمو بهش دادم
_بیا اینو بپوش
+بلد نیستم
_هوفففف خدااااا
باشه بیا جلو سعی کردم چشم بسته تنش کنم
+چرا چشماتو بستی؟
_نمیخوام بدنتو ببینم
+ولی این بدن مال توعه
_چقدر گرمه...بیا بریم یکم غذا بخوریم ضعف کردم
دوکبوکی از قبل تو یخچال بود یکم گرمش کردمو سفره رو چیدم
_بیا بشین
حتی غذا خوردنم بلد نبود تا میخواست برداره از دستش میفتاد یهو عصبی شد و چاسپیکا رو شکوند خندمو نگه داشته بودم که با اینکارش ترکیدم
_بیا من بهت بدم
مثل بچه کوچولو ها منتظر بود غذا بزارم تو دهنش
مامان نارنگی دستش شکستتتت
لایک کن♡
چطور بود نارنگیام؟ 😁❤🍊
شرط: ۲٠لایک...♡
۱۲.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.