فیک جونگ کوک پارت ۵۸ (معشوقه) فصل ۲
کوک: پس بپر..
ا.ت: چییییی!
کوک: گفتم که..بپر..
ا.ت: اونوقت که پاهام میشکنه..نگا درخت مسخرت کن چقد بلنده😐
کوک: میخواستی نری بالا..
ا.ت: خب..میشه تو بگیریم؟
کوک: اونوقت تضمین برای سالم موندنت نمیکنم!
ا.ت: مگه چلاقی که نتونی بگیریم!😐
کوک: دختره ی خنگ..منظور من اون سالم موندن نیست..منظورم شب سالم موندنه!
بعد دستاشو باز کرد که مثلا بپرم بغلش 😐
ا.ت: عمرا اگه بزارم شب دستت بهم بخوره..حالا هم درست بگیریم ها..نمیخوام تا آخر عمرم چلاق شم..
کوک: یه دیقه وایس..
نذاشتم حرفش کامل شه و خیلی یهویی پریدم روش که رو زمین پهن شد منم افتادم روش..
کوک: دیوونهههه دارم میگم وایسااااا
ا.ت: یاااااا تقصیر منه تو بلد نیستی یه دخترو بگیرییییی..
کوک: جیغ نزن کر شدم..حالا هم پاشو..
رفتم کنار و بلند شدم و دستشو سمتش دراز کردم..وقتی خواست دستمو بگیره یهو محکم دستشو گاز کرفتم😁
کوک: آییییی..نه ایندفعه دیگه نه..
خواستم فرار کنم ولی محکم مچ دستمو گرفته بود..یه دفعه منو محکم بین بازوهاش فشرد که حس کردم له شدم..
ا.ت: ولم کننننن
کوک: عمرااا..
محکم دستمو کشید و برد داخل عمارت..
ا.ت: ولم کننن
کوک: شرط داره..
ا.ت: چه شرطی؟
کوک: باید باهم فیلم ببینیم..
ا.ت: چه شرط چرتی!😒
کوک: عه اگه این چرته نظرت چیه زیر خوابم بشی...
ا.ت: نه غلط کردم..
داشتیم فیلم میدیدم...ژانرش عاشقانه و اسمات و خوناشامی بود..یه دفعه سرشو روی پاهام گذاشت که با تعجب بهش نگاه کردم..
کوک: چته بابا نمیخورمت..
انقد غرق فیلم شده بودم که نفهمیدم کی دستمو توی موهاش کردم..
ا.ت: آخیششش..چقد خنکه..صبر کن ببینم این چیه؟
با تعجب به دستم نگاه کردم که توی موهای ارباب بود سریع دستمو بیرون آوردم..
کوک: چیشد؟..تو که خوب داشتی پیش میرفتی!
نمیدونم چرا ولی دوباره دستمو توی موهاش کردم..حس کردم یه قسمت کوچیک از سرش مو نداره!..نگاه کردم..شبیه جای بخیه بود..
ا.ت: سرت تا بحال شکسته؟
کوک: نه..چطور؟
ا.ت: سرت جای بخیه داره..
کوک: چی؟مطمئنی؟
ا.ت: آره..دستتو بده..
دستشو گرفتم..حس خوبی بهم میداد..آروم دستشو روی اون قسمت گذاشتم..
کوک: راست میگی ها!
یه دفعه چشمم افتاد به ۶ تا مرد که داشتن میومدن سمتمون..آره خودشون بودن!..ارباب سریع بلند شد و رفت سمتشون..
ویو کوک
کوک: چیزی شده؟
جین: باید چیزی بشه که بیاییم مکنه ی جذابمون رو ببینیم؟
کوک: معلونه که نه..دلم براتون تنگ شده بود..
بعد پریدن تو بغل هم..
شوگا: ولی ما که همین امروز صبح پیش هم بودیم..
همه: شوگاااااااا
شوگا: چیه خب من حقیقتو گفتم..
کوک: راستی یه سوال دارم از هر شیش تاتون..
نامجون: چی؟
کوک: من تا بحال سرم آسیب دیده؟
تهیونگ:امممم خب راستش...
ا.ت: چییییی!
کوک: گفتم که..بپر..
ا.ت: اونوقت که پاهام میشکنه..نگا درخت مسخرت کن چقد بلنده😐
کوک: میخواستی نری بالا..
ا.ت: خب..میشه تو بگیریم؟
کوک: اونوقت تضمین برای سالم موندنت نمیکنم!
ا.ت: مگه چلاقی که نتونی بگیریم!😐
کوک: دختره ی خنگ..منظور من اون سالم موندن نیست..منظورم شب سالم موندنه!
بعد دستاشو باز کرد که مثلا بپرم بغلش 😐
ا.ت: عمرا اگه بزارم شب دستت بهم بخوره..حالا هم درست بگیریم ها..نمیخوام تا آخر عمرم چلاق شم..
کوک: یه دیقه وایس..
نذاشتم حرفش کامل شه و خیلی یهویی پریدم روش که رو زمین پهن شد منم افتادم روش..
کوک: دیوونهههه دارم میگم وایسااااا
ا.ت: یاااااا تقصیر منه تو بلد نیستی یه دخترو بگیرییییی..
کوک: جیغ نزن کر شدم..حالا هم پاشو..
رفتم کنار و بلند شدم و دستشو سمتش دراز کردم..وقتی خواست دستمو بگیره یهو محکم دستشو گاز کرفتم😁
کوک: آییییی..نه ایندفعه دیگه نه..
خواستم فرار کنم ولی محکم مچ دستمو گرفته بود..یه دفعه منو محکم بین بازوهاش فشرد که حس کردم له شدم..
ا.ت: ولم کننننن
کوک: عمرااا..
محکم دستمو کشید و برد داخل عمارت..
ا.ت: ولم کننن
کوک: شرط داره..
ا.ت: چه شرطی؟
کوک: باید باهم فیلم ببینیم..
ا.ت: چه شرط چرتی!😒
کوک: عه اگه این چرته نظرت چیه زیر خوابم بشی...
ا.ت: نه غلط کردم..
داشتیم فیلم میدیدم...ژانرش عاشقانه و اسمات و خوناشامی بود..یه دفعه سرشو روی پاهام گذاشت که با تعجب بهش نگاه کردم..
کوک: چته بابا نمیخورمت..
انقد غرق فیلم شده بودم که نفهمیدم کی دستمو توی موهاش کردم..
ا.ت: آخیششش..چقد خنکه..صبر کن ببینم این چیه؟
با تعجب به دستم نگاه کردم که توی موهای ارباب بود سریع دستمو بیرون آوردم..
کوک: چیشد؟..تو که خوب داشتی پیش میرفتی!
نمیدونم چرا ولی دوباره دستمو توی موهاش کردم..حس کردم یه قسمت کوچیک از سرش مو نداره!..نگاه کردم..شبیه جای بخیه بود..
ا.ت: سرت تا بحال شکسته؟
کوک: نه..چطور؟
ا.ت: سرت جای بخیه داره..
کوک: چی؟مطمئنی؟
ا.ت: آره..دستتو بده..
دستشو گرفتم..حس خوبی بهم میداد..آروم دستشو روی اون قسمت گذاشتم..
کوک: راست میگی ها!
یه دفعه چشمم افتاد به ۶ تا مرد که داشتن میومدن سمتمون..آره خودشون بودن!..ارباب سریع بلند شد و رفت سمتشون..
ویو کوک
کوک: چیزی شده؟
جین: باید چیزی بشه که بیاییم مکنه ی جذابمون رو ببینیم؟
کوک: معلونه که نه..دلم براتون تنگ شده بود..
بعد پریدن تو بغل هم..
شوگا: ولی ما که همین امروز صبح پیش هم بودیم..
همه: شوگاااااااا
شوگا: چیه خب من حقیقتو گفتم..
کوک: راستی یه سوال دارم از هر شیش تاتون..
نامجون: چی؟
کوک: من تا بحال سرم آسیب دیده؟
تهیونگ:امممم خب راستش...
۳.۱k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.