پارت 4
ویو هانا
از چیزی که دیده بودم هنوز توی شک بودم اون.. اون.. اون جونگ کوک بود
هانا : جونگ کوک.. تو..
جونگ کوک : اره من برگشتم. ببخشید که زودتر نیومدم. نمیتونستم.
هانا: تو که گفتی منو دوست نداری و میخوای با دختر عموت ازدواج کنی پس چرا برگشتی؟
جونگ کوک: من هنوزم دوستت دارم. من با اون ازدواج کردم ولی بعد از سه سال از هم طلاق گرفتیم چون هم اون منو دوست نداشتم و هم من اونو. میدونم اون موقع نتونستیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم ولی الان من برگشتم و میتونیم با هم ازدواج کنیم.
هانا :.....
جونگ کوک: میشه یه فرصت دوباره بهم بدی؟
تمام مدت سرم پایین بود. سرم رو بالا اوردم و گفتم
هانا : بعد از سه سال اومدی و میخوای بهت فرصت دوباره بدم؟
جونگ کوک : میدونم بهت سخت گذشته میدونم باور کن این سه سال برای منم جهنم بود پس لطفا یک فرصت دوباره بهم بده لطفا
هانا : با اون کاری که کردی دلم رو شکستی. منو نابود کردی. اصلا میدونی چی کشیدم توی این سه سال؟ هر وقت اون لحظه رو مرور میکنم به گریه میوفتم بعد تو بهم میگی یک فرصت دوباره بهت بدم؟
جونگ کوک : میدونم با اون حرفام نابود شدی ولی ازت خواهش میکنم لطفا میتونیم همشو جبران کنیم
هانا : از کجا بهت اعتماد کنم؟
جونگ کوک: این بار واقعا راست میگم این بار دیگه ولت نمیکنم قول میدم
هانا : قول میدی ؟
جونگ کوک : قول میدم
بلند شدم و جونگ کوک رو بغل کردم اونم منو بغل کرد.
خماری.
منتظر پارت بعد باشید.
از چیزی که دیده بودم هنوز توی شک بودم اون.. اون.. اون جونگ کوک بود
هانا : جونگ کوک.. تو..
جونگ کوک : اره من برگشتم. ببخشید که زودتر نیومدم. نمیتونستم.
هانا: تو که گفتی منو دوست نداری و میخوای با دختر عموت ازدواج کنی پس چرا برگشتی؟
جونگ کوک: من هنوزم دوستت دارم. من با اون ازدواج کردم ولی بعد از سه سال از هم طلاق گرفتیم چون هم اون منو دوست نداشتم و هم من اونو. میدونم اون موقع نتونستیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم ولی الان من برگشتم و میتونیم با هم ازدواج کنیم.
هانا :.....
جونگ کوک: میشه یه فرصت دوباره بهم بدی؟
تمام مدت سرم پایین بود. سرم رو بالا اوردم و گفتم
هانا : بعد از سه سال اومدی و میخوای بهت فرصت دوباره بدم؟
جونگ کوک : میدونم بهت سخت گذشته میدونم باور کن این سه سال برای منم جهنم بود پس لطفا یک فرصت دوباره بهم بده لطفا
هانا : با اون کاری که کردی دلم رو شکستی. منو نابود کردی. اصلا میدونی چی کشیدم توی این سه سال؟ هر وقت اون لحظه رو مرور میکنم به گریه میوفتم بعد تو بهم میگی یک فرصت دوباره بهت بدم؟
جونگ کوک : میدونم با اون حرفام نابود شدی ولی ازت خواهش میکنم لطفا میتونیم همشو جبران کنیم
هانا : از کجا بهت اعتماد کنم؟
جونگ کوک: این بار واقعا راست میگم این بار دیگه ولت نمیکنم قول میدم
هانا : قول میدی ؟
جونگ کوک : قول میدم
بلند شدم و جونگ کوک رو بغل کردم اونم منو بغل کرد.
خماری.
منتظر پارت بعد باشید.
۱۱.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.