وقتی استادت بود..۵
+(سرشو انداخته پایین)
_لونا؟(بغض)
+استاد.....
من نمیتونم!
دروغ میگفتم....منم عاشقش بودم....خیلی زیاد!
+الان....شما عاشق منید؟(بغض)
_معلوم نیست؟
بیشتر رفتم تو بغلش و سرمو گذاشتم رو سینش....
+من به وقت احتیاج دارم....
_زنگ اخره....میای بریم با ماشین یه دوری بزنیم؟
+بله.....
با حرفم لبخندی اومد رو لبش اومد و دستمو گرفت تا بریم.....
......
_بریم خونه من؟
+نمیدونم...
_ببین...تهیونگ صدام کن...باهام راحت باش..من الان بوی فرندتم!
+هیی!
_چیه؟مگه نگفتی به تایم احتیاج داریی+چه +چه ربطی داره الان؟؟
_ میخوری؟؟
+ههه...چیی؟؟؟
_هییی...منحرفیا!
منظورم اینه...
و یه اسنیکرز بهم داد....
+مرسی....
رسیدیم خونش....
یه خونه خیلی بزرگ با وسایل سفید و مبلای چرمی قشنگ داشت....
لباساشو در آورد....
با یه پیراهن که ۳ دکمه اولش باز بود و پوست طلاییش تو چشم بود دراز کشید رو مبل ۳ نفره....
_چرا وایسادی؟بشین!
و نشستم روی یک مبل یک نفره....
_اخخخ خیلی خستم.....
چقدر هوا ابریه....
(فرض کنید توی یه خونه بزرگ تو سئول و هوای سرد و خونه گرم و هوای ابری با تهیونگ توی یه خونه باشید عررر)
+چرا خسته؟مگه چیکار کردی؟
_صبح قبل کلاس شما باشگاه بودم....
بازو هام درد میکنه.....
+بله کلاس ما....مطمئنم اون دختره برگه منو با برای خودش جابه جا کرده!(عصبی
_همون دختر خوشگلهه؟
+ببند...
_چشم!
لویا؟
+بله؟
_ماساژ!
+چی ..؟
_تو رو خدا!
_لونا؟(بغض)
+استاد.....
من نمیتونم!
دروغ میگفتم....منم عاشقش بودم....خیلی زیاد!
+الان....شما عاشق منید؟(بغض)
_معلوم نیست؟
بیشتر رفتم تو بغلش و سرمو گذاشتم رو سینش....
+من به وقت احتیاج دارم....
_زنگ اخره....میای بریم با ماشین یه دوری بزنیم؟
+بله.....
با حرفم لبخندی اومد رو لبش اومد و دستمو گرفت تا بریم.....
......
_بریم خونه من؟
+نمیدونم...
_ببین...تهیونگ صدام کن...باهام راحت باش..من الان بوی فرندتم!
+هیی!
_چیه؟مگه نگفتی به تایم احتیاج داریی+چه +چه ربطی داره الان؟؟
_ میخوری؟؟
+ههه...چیی؟؟؟
_هییی...منحرفیا!
منظورم اینه...
و یه اسنیکرز بهم داد....
+مرسی....
رسیدیم خونش....
یه خونه خیلی بزرگ با وسایل سفید و مبلای چرمی قشنگ داشت....
لباساشو در آورد....
با یه پیراهن که ۳ دکمه اولش باز بود و پوست طلاییش تو چشم بود دراز کشید رو مبل ۳ نفره....
_چرا وایسادی؟بشین!
و نشستم روی یک مبل یک نفره....
_اخخخ خیلی خستم.....
چقدر هوا ابریه....
(فرض کنید توی یه خونه بزرگ تو سئول و هوای سرد و خونه گرم و هوای ابری با تهیونگ توی یه خونه باشید عررر)
+چرا خسته؟مگه چیکار کردی؟
_صبح قبل کلاس شما باشگاه بودم....
بازو هام درد میکنه.....
+بله کلاس ما....مطمئنم اون دختره برگه منو با برای خودش جابه جا کرده!(عصبی
_همون دختر خوشگلهه؟
+ببند...
_چشم!
لویا؟
+بله؟
_ماساژ!
+چی ..؟
_تو رو خدا!
۲۴.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.