یه پارت دیگه برای آخر هفته...این هفته ترکوندما
THE SPY🌘🖤
PART|49
تهیونگ جلوی در انداختش و جلوی جیمین زانو زد و دوباره چونه شو گرفت و توی چشمای بیحسش زل زد .
- این یادت باشه که از این به بعد با من لجبازی نکنی.
و بعد با پوزخند در و باز کرد و با سرعت جیمین داخل اون اتاقک تقریبا بزرگ پرت کرد.
جیمین تا لحظهای که داخل اون اتاقک پرت نشده بود و دوتا سگی که از کاملا معلوم بود از نژاد دوبرمن و ندیده بود باورش نمیشد که تهیونگ همچین کاری بکنه.
با جیغ و داد سمت در رفت و سعی کرد در و هل بده.
اما تهیونگ در و قفل کرده بود و با نیشخند به صدای جیغ جیمین گوش میداد.
+خواهش...خواهش میک...میکنم..د..در و..باز کن(گریه)
آره، گریش گرفته بود و از شدت ترس به لکنت افتاده بود.
جیمین فوبیای سگ داشت ولی هیچوقت به هیچکس جز بکهیون و جین نگفته بود.
چون هرچی باشه اون یک پلیس بالا مرتبه بود و از سگ میترسید؟
زمانی که حس کرد یکی از سگا نزدیکش شده آروم برگشت و با سگی که مشکی رنگ بود و روی بدنش لکه های زیبای قهوهای رنگ بود روبهرو شد، اما اون زیبایی ها برای جیمین طعم ترس میداد.
درحالی که اشکای الماس مانندش از چشماش سرازیر میشد سعی کرد با سگ حرف بزنه، حیوانات هم احساس داشتند و حرف هاش رو میفهمیدند دیگه ،نه؟
+لطفاً.... لطفاً برو ...ع.. عقب
+ من ازت میترسم... لطفاً
با عجز با سگ داشت حرف میزد و آخرش چشماش رو بست.
حس کرد اون سگ دیگهای که کاملا مشکی بود به سمتش اومد.
وقتی چشماش رو باز کرد دید داره درحالی که دندون هاشو نشون میده با چشم هایی که رگه های قرمز درش معلوم بود سمتش میومد.
جیغی کشید که باعث شد سگ با سرعت بیشتری سمتش بیاد و این هم باعث شد جیغ های جیمین بلندتر بشه و گریش شدیدتر بشه.
بدنش میلرزید و عرق روی تمام بدنش نشسته بود و صورتش قرمز شده بود.
سگ مشکی رنگ با سرعت سمتش اومد و سریع از ساق پاش گازی گرفت.
جیمین ساکت شد.
هیچ صدایی ازش درنیومد.
جوری که تهیونگ که از بیرون شنوای همهچیز بود لحظهای شک کرد.
اون پسر تا همین الان فقط داشت داد میکشید و حتی به سگ هم التماس کرده بود.اما الان....
لحظهای با اخم سمت در اتاقک رفت و گوشش رو گذاشت روی در.
قصد کشتن پسرک و نداشت و فقط میخواست بترسوندش.
از دردی که توی پاش پیچید نفسش بند اومد.
هیچ حرکتی نمیتونست بکنه و زمانی که سگ دندون هاشو بیرون کشید دردش تازه شروع شد، شروع کرد به گریه های بلند کردن.
دیگه نایی برای جیغ کشیدن نداشت.
وقتی دوباره سگ خواست سمتش بیاد جیغی کشید
+نه لطفاً نه
ولی وقتی دید سگی که لکه های قهوهای داشت جلوی سگ مشکی رنگ و گرفت تعجب کرد.
داشت با درد گریه میکرد و جیغ میزد که یکهو در باز شد و توی آغوش گرم و بزرگی فرو رفت.
— هییی حالت خوبه؟ جیمیننننن؟
حمایت؟♥️
PART|49
تهیونگ جلوی در انداختش و جلوی جیمین زانو زد و دوباره چونه شو گرفت و توی چشمای بیحسش زل زد .
- این یادت باشه که از این به بعد با من لجبازی نکنی.
و بعد با پوزخند در و باز کرد و با سرعت جیمین داخل اون اتاقک تقریبا بزرگ پرت کرد.
جیمین تا لحظهای که داخل اون اتاقک پرت نشده بود و دوتا سگی که از کاملا معلوم بود از نژاد دوبرمن و ندیده بود باورش نمیشد که تهیونگ همچین کاری بکنه.
با جیغ و داد سمت در رفت و سعی کرد در و هل بده.
اما تهیونگ در و قفل کرده بود و با نیشخند به صدای جیغ جیمین گوش میداد.
+خواهش...خواهش میک...میکنم..د..در و..باز کن(گریه)
آره، گریش گرفته بود و از شدت ترس به لکنت افتاده بود.
جیمین فوبیای سگ داشت ولی هیچوقت به هیچکس جز بکهیون و جین نگفته بود.
چون هرچی باشه اون یک پلیس بالا مرتبه بود و از سگ میترسید؟
زمانی که حس کرد یکی از سگا نزدیکش شده آروم برگشت و با سگی که مشکی رنگ بود و روی بدنش لکه های زیبای قهوهای رنگ بود روبهرو شد، اما اون زیبایی ها برای جیمین طعم ترس میداد.
درحالی که اشکای الماس مانندش از چشماش سرازیر میشد سعی کرد با سگ حرف بزنه، حیوانات هم احساس داشتند و حرف هاش رو میفهمیدند دیگه ،نه؟
+لطفاً.... لطفاً برو ...ع.. عقب
+ من ازت میترسم... لطفاً
با عجز با سگ داشت حرف میزد و آخرش چشماش رو بست.
حس کرد اون سگ دیگهای که کاملا مشکی بود به سمتش اومد.
وقتی چشماش رو باز کرد دید داره درحالی که دندون هاشو نشون میده با چشم هایی که رگه های قرمز درش معلوم بود سمتش میومد.
جیغی کشید که باعث شد سگ با سرعت بیشتری سمتش بیاد و این هم باعث شد جیغ های جیمین بلندتر بشه و گریش شدیدتر بشه.
بدنش میلرزید و عرق روی تمام بدنش نشسته بود و صورتش قرمز شده بود.
سگ مشکی رنگ با سرعت سمتش اومد و سریع از ساق پاش گازی گرفت.
جیمین ساکت شد.
هیچ صدایی ازش درنیومد.
جوری که تهیونگ که از بیرون شنوای همهچیز بود لحظهای شک کرد.
اون پسر تا همین الان فقط داشت داد میکشید و حتی به سگ هم التماس کرده بود.اما الان....
لحظهای با اخم سمت در اتاقک رفت و گوشش رو گذاشت روی در.
قصد کشتن پسرک و نداشت و فقط میخواست بترسوندش.
از دردی که توی پاش پیچید نفسش بند اومد.
هیچ حرکتی نمیتونست بکنه و زمانی که سگ دندون هاشو بیرون کشید دردش تازه شروع شد، شروع کرد به گریه های بلند کردن.
دیگه نایی برای جیغ کشیدن نداشت.
وقتی دوباره سگ خواست سمتش بیاد جیغی کشید
+نه لطفاً نه
ولی وقتی دید سگی که لکه های قهوهای داشت جلوی سگ مشکی رنگ و گرفت تعجب کرد.
داشت با درد گریه میکرد و جیغ میزد که یکهو در باز شد و توی آغوش گرم و بزرگی فرو رفت.
— هییی حالت خوبه؟ جیمیننننن؟
حمایت؟♥️
۴.۷k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.