Parte:5
Parte:5
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
+حالا چیکار کنمممم.؟
+اونن همه پولو از کجا بیارم....
(چند لحظه اییی سکوت حکم روا بود)
یهو چیکیتا سکوتو شکست.
-فهمیدم....
+چیو فهمیدی؟
-اینکه چجوری 50دلار پور جور کنیم و جسیکا و کیمیارو از دست اون مرتیکه آزاد کنیم.
+خب.... باید چیکار کنیم؟
-خب... از اونجایی که خانندگی ما خوبه میتونیم آهنگ یا کنسرت بزاریم و پول جور کنیم.
+ولی....من آهنگی به ذهنم ..نمی رسع.
-ولی من میشناسم.
+کی؟
-الکس.
+الکس کیه؟
-بیا بریم خودت میبینی کیه.
+باشه.
(ساعت 4:00 بود)
اونا برای اینکه زود تر پیش الکس برسن ماشین گرفتن.
سوار شدن.
چیکیتا آدرس رو به راننده داد و چون خسته بود تو ماشین خوابش برد.
میا دل شوره داشت.
+اگه این راننده مارو جایی ببره که نباید ببره،ببره منم که نمی دونم آدرس کجاست حالا باید چیکار کنم(زیر لب زمزمه میکند)
رانندت آروم حرفای میارو شنید و اونو بیهوش کرد.
اونارو برد و داخل یه بیابون ول کرد و برگشت.
چیکیتا که تشنش بود یدونه بطری آب برداشت و درشو باز کرد.
چند قلوبی آب خورد و برقیه آب رو به میا داد .
ولی....ولی میا آبو نخورد و نگهش داشت که بعدا تشنش شد بخوره.
خب بریم تا با شخصیت های داستان بیشتر آشنا شیم☆
"♡چیکیتا:بزرگ ترین فرد بین میا ،کیمیا و چیکیتا.
"☆جسیکا:چند ماه از چیکیتا کوچوک تره و 13سالشه.
"♡میا:12سالشه و هم سنه کیمیایع.
"☆کیمیا:12سالشه و هم سنه میاعه.
خب.....باهلشون بیشتر آشنا شدیم...حالا
برگردیم به داستانمون.
(شب شد)
ستاره ها تو آسمون به چیکیتا و میا چشمک میزنن.
(چند لحظه ایی سکوت حکم روا بود)
یهوو میا گفت:
+شب شده باز دباره چشمک بزن ستاره(با خنده)
و بعد این حرف بامزه میا هردو خندیدن و شاد شدن.
یهووو چیکیتا وسط بیابون یه چیزی دید.....
ادامه دارد.....
#ماه.کوچولوم
"☆LOVE ME♡"
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
+حالا چیکار کنمممم.؟
+اونن همه پولو از کجا بیارم....
(چند لحظه اییی سکوت حکم روا بود)
یهو چیکیتا سکوتو شکست.
-فهمیدم....
+چیو فهمیدی؟
-اینکه چجوری 50دلار پور جور کنیم و جسیکا و کیمیارو از دست اون مرتیکه آزاد کنیم.
+خب.... باید چیکار کنیم؟
-خب... از اونجایی که خانندگی ما خوبه میتونیم آهنگ یا کنسرت بزاریم و پول جور کنیم.
+ولی....من آهنگی به ذهنم ..نمی رسع.
-ولی من میشناسم.
+کی؟
-الکس.
+الکس کیه؟
-بیا بریم خودت میبینی کیه.
+باشه.
(ساعت 4:00 بود)
اونا برای اینکه زود تر پیش الکس برسن ماشین گرفتن.
سوار شدن.
چیکیتا آدرس رو به راننده داد و چون خسته بود تو ماشین خوابش برد.
میا دل شوره داشت.
+اگه این راننده مارو جایی ببره که نباید ببره،ببره منم که نمی دونم آدرس کجاست حالا باید چیکار کنم(زیر لب زمزمه میکند)
رانندت آروم حرفای میارو شنید و اونو بیهوش کرد.
اونارو برد و داخل یه بیابون ول کرد و برگشت.
چیکیتا که تشنش بود یدونه بطری آب برداشت و درشو باز کرد.
چند قلوبی آب خورد و برقیه آب رو به میا داد .
ولی....ولی میا آبو نخورد و نگهش داشت که بعدا تشنش شد بخوره.
خب بریم تا با شخصیت های داستان بیشتر آشنا شیم☆
"♡چیکیتا:بزرگ ترین فرد بین میا ،کیمیا و چیکیتا.
"☆جسیکا:چند ماه از چیکیتا کوچوک تره و 13سالشه.
"♡میا:12سالشه و هم سنه کیمیایع.
"☆کیمیا:12سالشه و هم سنه میاعه.
خب.....باهلشون بیشتر آشنا شدیم...حالا
برگردیم به داستانمون.
(شب شد)
ستاره ها تو آسمون به چیکیتا و میا چشمک میزنن.
(چند لحظه ایی سکوت حکم روا بود)
یهوو میا گفت:
+شب شده باز دباره چشمک بزن ستاره(با خنده)
و بعد این حرف بامزه میا هردو خندیدن و شاد شدن.
یهووو چیکیتا وسط بیابون یه چیزی دید.....
ادامه دارد.....
#ماه.کوچولوم
"☆LOVE ME♡"
۶۷۲
۰۴ دی ۱۴۰۳