فیک ستارگان درخشان پارت ۴
انگار اعضای بی تی اس هم متوجه دخترا شدند و به سمتشون رفتند
جیهوپ : دوباره همدیگه رو ملاقات کردیم
می هی : ا آره
کنیا : شما برای چی به اینجا آمدید ؟!
جیمین : خب راستش می خواستیم کمی استراحت کنیم و خب اینجا رو انتخاب کردیم خودتون چی ؟! شما برای چی اینجا اومدید ؟!
جی هو : ماهم همینطور
تهیونگ : خوبه اینجوری باهم بیشتر آشنا میشیم
نامجون : پسرا بهتره ما بریم وسایلمون رو بزاریم
جیهوپ : باشه بریم
شب
جی هو کمی از غذا رو مزه کرد و با ذوق گفت
جی هو : واو
جین : خوشمزست ؟!
جی هو یک لایک نشون داد و گفت
جی هو : حرف نداره
جین خنده ای کرد و به آشپزیش ادامه داد
همونطور که جی هو و جین مشغول غذا درست کردن بودن بقیه هم در حال صحبت کردن با هم بودن فقط هانا و جونگ کوک توی جمع نبودند
بالاخره نقاشی هانا تموم شد بلند شد و وسایل نقاشیش رو برداشت و راه افتاد که قلمو نقاشیش از دستش افتاد خواست از روی زمین بردارتش که دستی زودتر از اون قلمو رو برداشت هانا به صورت صاحب دست نگاه کرد جونگ کوک قلمو رو به سمت هانا گرفت و گفت
جونگ کوک : بیا
هانا آروم سری تکون داد و گفت ممنون ( بالاخره دخترمون زبون باز کرد😂 )
خواست به راهش ادامه بده که با حرف جونگ کوک ایستاد
جونگ کوک : از ما خوشت نمیاد ؟!
هانا برگشت و سوالی جونگ کوک رو نگاه کرد که جونگ کوک گفت
جونگ کوک : جوری رفتار میکنی که انگار دوست نداری تو جمع ما باشی
هانا در جواب حرف جونگ کوک فقط گفت
هانا : نه اینطور نیست
و رفت…
هانا داشت میرفت سمت بچه ها و جونگ کوک هم پشت سرش بود که با صدای کسی همه با تعجب به سمت صدا برگشتند
دختره : اوپااااا
جونگ کوک با تعجب گفت
جونگ کوک : لیا تو اینجا چیکار می کنی ؟!
لیا : اومدم تا چند روز پیش تو بمونم
و به چمدون هایی که دست بادیگاردش بود اشاره کرد
جونگ کوک : می خوای اینجا بمونی ؟!
لیا : آره
کنیا خیلی آروم جوری که فقط می هی و جیهوپ و نامجون و تهیونگ و جیمین که کنارش بودن بشنوند گفت
کنیا : این دیگه کیه ؟!
تهیونگ هم آروم جواب داد
تهیونگ : اون دختر خاله جونگ کوک هست
جیمین : اصلا ازش خوشم نمیاد
جیهوپ : منم
۵٠ لایک
۵٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
جیهوپ : دوباره همدیگه رو ملاقات کردیم
می هی : ا آره
کنیا : شما برای چی به اینجا آمدید ؟!
جیمین : خب راستش می خواستیم کمی استراحت کنیم و خب اینجا رو انتخاب کردیم خودتون چی ؟! شما برای چی اینجا اومدید ؟!
جی هو : ماهم همینطور
تهیونگ : خوبه اینجوری باهم بیشتر آشنا میشیم
نامجون : پسرا بهتره ما بریم وسایلمون رو بزاریم
جیهوپ : باشه بریم
شب
جی هو کمی از غذا رو مزه کرد و با ذوق گفت
جی هو : واو
جین : خوشمزست ؟!
جی هو یک لایک نشون داد و گفت
جی هو : حرف نداره
جین خنده ای کرد و به آشپزیش ادامه داد
همونطور که جی هو و جین مشغول غذا درست کردن بودن بقیه هم در حال صحبت کردن با هم بودن فقط هانا و جونگ کوک توی جمع نبودند
بالاخره نقاشی هانا تموم شد بلند شد و وسایل نقاشیش رو برداشت و راه افتاد که قلمو نقاشیش از دستش افتاد خواست از روی زمین بردارتش که دستی زودتر از اون قلمو رو برداشت هانا به صورت صاحب دست نگاه کرد جونگ کوک قلمو رو به سمت هانا گرفت و گفت
جونگ کوک : بیا
هانا آروم سری تکون داد و گفت ممنون ( بالاخره دخترمون زبون باز کرد😂 )
خواست به راهش ادامه بده که با حرف جونگ کوک ایستاد
جونگ کوک : از ما خوشت نمیاد ؟!
هانا برگشت و سوالی جونگ کوک رو نگاه کرد که جونگ کوک گفت
جونگ کوک : جوری رفتار میکنی که انگار دوست نداری تو جمع ما باشی
هانا در جواب حرف جونگ کوک فقط گفت
هانا : نه اینطور نیست
و رفت…
هانا داشت میرفت سمت بچه ها و جونگ کوک هم پشت سرش بود که با صدای کسی همه با تعجب به سمت صدا برگشتند
دختره : اوپااااا
جونگ کوک با تعجب گفت
جونگ کوک : لیا تو اینجا چیکار می کنی ؟!
لیا : اومدم تا چند روز پیش تو بمونم
و به چمدون هایی که دست بادیگاردش بود اشاره کرد
جونگ کوک : می خوای اینجا بمونی ؟!
لیا : آره
کنیا خیلی آروم جوری که فقط می هی و جیهوپ و نامجون و تهیونگ و جیمین که کنارش بودن بشنوند گفت
کنیا : این دیگه کیه ؟!
تهیونگ هم آروم جواب داد
تهیونگ : اون دختر خاله جونگ کوک هست
جیمین : اصلا ازش خوشم نمیاد
جیهوپ : منم
۵٠ لایک
۵٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
۱۴۰.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.