فیک خاندان سلطنتی p3
÷نگهبان آمد ومن بلند شدم در گوش کادن یه چیزی گفت که حالت صورت کادن عوض شد وگفت
*بانوی جوان رو به خانه اش ببرید
÷از نگهبان پرسیدم که چی شده گفت
"پادشاه پریان وسریون آمده که دخترش رو به عنوان زن شاهزاده کادن بده
÷وقتی این رو گفت ناراحت شدم وقتی رسیدم خونه کسی نبود جز داداشم که تازه از مسافرت رسیده بود
<زمان حال حاضر قصر >
*پدر خبرا رسید بهم یعنی چی که دخترش رو به عنوان عروس میده به ما وقرار با کی ازداوج کنه
^پسرم آروم باش ببنیم چی میگه هنوز من هم نمی دونم
¤پادشاه پریان وسریون
¤سلام دوست قدیمی چندسال همو ندیدیم به کشور من حمله می کنی
^باور کن اونجوری نیست فقط میخواستم ببینم چی کار می کنی ولی از این ها گذشته شنیدم می خوای دختر بدی به ما
¤اره برای صلح می خوام دخترم که نور چشم منه و یکی از قویترین پریان هستش رو به عنوان زن به شاهزاده اول کادن بدم
*چی دارین میگین من همین الان هم نامزد دارم
.
..
....
...
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
*بانوی جوان رو به خانه اش ببرید
÷از نگهبان پرسیدم که چی شده گفت
"پادشاه پریان وسریون آمده که دخترش رو به عنوان زن شاهزاده کادن بده
÷وقتی این رو گفت ناراحت شدم وقتی رسیدم خونه کسی نبود جز داداشم که تازه از مسافرت رسیده بود
<زمان حال حاضر قصر >
*پدر خبرا رسید بهم یعنی چی که دخترش رو به عنوان عروس میده به ما وقرار با کی ازداوج کنه
^پسرم آروم باش ببنیم چی میگه هنوز من هم نمی دونم
¤پادشاه پریان وسریون
¤سلام دوست قدیمی چندسال همو ندیدیم به کشور من حمله می کنی
^باور کن اونجوری نیست فقط میخواستم ببینم چی کار می کنی ولی از این ها گذشته شنیدم می خوای دختر بدی به ما
¤اره برای صلح می خوام دخترم که نور چشم منه و یکی از قویترین پریان هستش رو به عنوان زن به شاهزاده اول کادن بدم
*چی دارین میگین من همین الان هم نامزد دارم
.
..
....
...
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱۶۸
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.