پارت ۱۳
خوابیدیم باهم صبح از خواب بیدار شدم جونگ کوک نبود پاشدم لباس تنم کردم رفتم بیرون سر و صورتمو شستم دیدم جونگ کوک اومد بالا انگار درد داشت کوک:عه صبح بخیر عشقم من:صبح بخیر چیشده کوک:چیزی نیست یکم قفسه سینم درد میکنه نگران نباش من:هی بهت میگم استراحت کن گوش نمیدی بیا ببین دردت گرفت کوک:عزیزم گفتم که نگران نباش من:نگرانم گونمو بوس کرد کوک:خوب میشم عزیزم
دو ماه از رابطمون گذشت با تهیونگ آشتی کردم کنار جونگ کوک رو مبل نشسته بودم که یکی بدون اینکه در بزنه اومد تو کوک:هووو یابو مگه اینجا خونه باباته که سرتو میندازی میای تو خدمتکار:ارباب معذرت میخوام ولی این موضوع خیلی مهمه کوک:چیشده خدمتکار:سهون با دار و دستاش اومدن تا هه سو خانوم رو ببرن من:چی کوک:چی گفتی به چه حقی اومدن اینجا من:جونگ کوک سهون کیه کوک:سهون یکی از دشمنایه ماست و اون کارش فروش اجزایه بدن آدماست حالا تو رو میخواد که برده اش باشی تا مثل اونا بکنتت من:وای حالا چیکار کنیم کوک:نترس عزیزم نمیزارم ببرنت همینجا باش دستشو گرفتم من:نه جونگ کوک نرو خطرناکه کوک:نگران نباش پرنسسم نباید بزارم دستشون بهت بخوره سریع برو یه جا قایم شو برو عزیزم زود باششش سریع رفتم یه جا قایم شدم خیلی ترسیده بودم که یهو یکی دستشو گذاشت رو دهنم و یه چیزی گذاشت رو سرم گفت مرده:صدات در بیاد مغزتو متلاشی میکنم من برد بیرون کوک:عوضی به چه حقی اومدی اینجا و میخوای اون دختر و ببریش سهون:شنیدم خیلی خوشگله کوک:انگوشتتم حتی بهش نمیخوره عوضی سهو:واقعا اونجارو ببین منو بردن کنار همون پسره سهون کوک:هه سو عوضی ولش کنننن من:جونگ کوک کوک:نترس خوب من:جونگ کوک بیخیال من شو نمیخوام دوباره آسیب ببینی کوک:هه سو خفه شو من تو رو به آسونی به دست نیاوردم که به راحتی بزارم بری یه بار بهت گفتم ولت نمیکنم اون با من دشمن نه تو سهون:وایی چقدر چندشید بسه مرده پشت سرم سرمو گرفت بالا سهون هم نزدیک شد کوک:سهوننننننن گردنمو لیس زد خشم جونگ کوک عظیم تر شد کوک:سهون عوضیییییییی جونگ کوک کلتشو برداشت قشنگ هدف گرفت یدونه زد به بازو پشت سری رفت عقب خواست با اون یکی دست کلت رو برداره اونم زد یدونم زد به بازو سهون کوک:ای عوضی آشغال بهت گفته بودم انگوشتتم نباید بهش بخوره جونگ کوک بدون کلت شروع کرد به کتک زدن سهون کوک:اون دختری که جلوت وایساده مال منه فهمیدییییی همه زندگیههه منهههه دستت بهش بخوره زندگیتو نابود میکنم کلت رو کرد تو دهنش یه لحظه منو نگاه کرد من:نزن جونگ کوک لطفا نزد و کلت رو انداخت اونور خدمتکارش برداشت
دو ماه از رابطمون گذشت با تهیونگ آشتی کردم کنار جونگ کوک رو مبل نشسته بودم که یکی بدون اینکه در بزنه اومد تو کوک:هووو یابو مگه اینجا خونه باباته که سرتو میندازی میای تو خدمتکار:ارباب معذرت میخوام ولی این موضوع خیلی مهمه کوک:چیشده خدمتکار:سهون با دار و دستاش اومدن تا هه سو خانوم رو ببرن من:چی کوک:چی گفتی به چه حقی اومدن اینجا من:جونگ کوک سهون کیه کوک:سهون یکی از دشمنایه ماست و اون کارش فروش اجزایه بدن آدماست حالا تو رو میخواد که برده اش باشی تا مثل اونا بکنتت من:وای حالا چیکار کنیم کوک:نترس عزیزم نمیزارم ببرنت همینجا باش دستشو گرفتم من:نه جونگ کوک نرو خطرناکه کوک:نگران نباش پرنسسم نباید بزارم دستشون بهت بخوره سریع برو یه جا قایم شو برو عزیزم زود باششش سریع رفتم یه جا قایم شدم خیلی ترسیده بودم که یهو یکی دستشو گذاشت رو دهنم و یه چیزی گذاشت رو سرم گفت مرده:صدات در بیاد مغزتو متلاشی میکنم من برد بیرون کوک:عوضی به چه حقی اومدی اینجا و میخوای اون دختر و ببریش سهون:شنیدم خیلی خوشگله کوک:انگوشتتم حتی بهش نمیخوره عوضی سهو:واقعا اونجارو ببین منو بردن کنار همون پسره سهون کوک:هه سو عوضی ولش کنننن من:جونگ کوک کوک:نترس خوب من:جونگ کوک بیخیال من شو نمیخوام دوباره آسیب ببینی کوک:هه سو خفه شو من تو رو به آسونی به دست نیاوردم که به راحتی بزارم بری یه بار بهت گفتم ولت نمیکنم اون با من دشمن نه تو سهون:وایی چقدر چندشید بسه مرده پشت سرم سرمو گرفت بالا سهون هم نزدیک شد کوک:سهوننننننن گردنمو لیس زد خشم جونگ کوک عظیم تر شد کوک:سهون عوضیییییییی جونگ کوک کلتشو برداشت قشنگ هدف گرفت یدونه زد به بازو پشت سری رفت عقب خواست با اون یکی دست کلت رو برداره اونم زد یدونم زد به بازو سهون کوک:ای عوضی آشغال بهت گفته بودم انگوشتتم نباید بهش بخوره جونگ کوک بدون کلت شروع کرد به کتک زدن سهون کوک:اون دختری که جلوت وایساده مال منه فهمیدییییی همه زندگیههه منهههه دستت بهش بخوره زندگیتو نابود میکنم کلت رو کرد تو دهنش یه لحظه منو نگاه کرد من:نزن جونگ کوک لطفا نزد و کلت رو انداخت اونور خدمتکارش برداشت
۴۱.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.