فیک
#فیک
از نفرت به عشق
from hate to love
Part:6
چون قراره باهام بیای یجایی
هانا:من هیچ جایی با تو نمیام
کوک:میای اگه مجبور بشی میای
هانا :من نمیـــــااااامممم
و بعد هانا می خواد بره
که کوک دستش رو محکم میگیره و
براید استایل بغلش میکنه و میبرش سمت ماشین
میذارش رو صندلیه جلو خودشوم میره سوار میشه و حرت میکنه...
هانا هم که کلی غرررررر زده بود که می خوای با من چیکار کنی؟اصن تو کی هستی؟
بعد که دید کوک بهش اهمیت نمیده
خودش ساکت شد تا اینکه رسیدن به
عمارت
جناب آقای
جئون جونگ کوک😚
وقتی رسیدن هانا خیره شده بود به عمارت چون خیلی بزرگ و شیک بود 🏯
که یک دفعه دره سمت هانا باز میشه
و دستش توسط کوک کشیده میشه
و میبرتش تو عمارت
بعد هانا کلی تعجب کرده بوده😳
و بعد کوک دره ورودی رو باز میکنه و میره داخل هانا هم با خودش میکشه
و بعد دست هانا رو ول میکنه و در رو میبنده
بعد هانا بهش میگه :چرا منو آووردی اینجا
کوک:من با تو کاری ندارم
هانا:خب اگه کاری نداری چرا منو آووردی اینجا؟؟🤔
کوک:مگه باید دلیل داشته باشه
هانا:آره باید داشته باشه
تو چرا منو آووردی؟
من میخوام برم خونمون
کوک:تو هیچ جا نمیری
بعد کوک میره
هانا :یااااا صبر کن کجا میری؟؟یعنی چی هیچ جا نمیری مگه تو رئیس منی؟
بعد کوک اهمیت نمیده و میره
هانا هم از عصبانیت یه نفس عمیق میکشه
و یه نگاه به دیزاین (نمیدونم درست نوشتم یا نه🫣)
میبینه یه حالت دارک مانندی داره
یکم که به خودش فکر میکنه
میفهمه که......
.
.
.
شرایط پارت بعد:...
فالورا ۱۵تا
لایک ۶تا
کامنت۱۰تا
از نفرت به عشق
from hate to love
Part:6
چون قراره باهام بیای یجایی
هانا:من هیچ جایی با تو نمیام
کوک:میای اگه مجبور بشی میای
هانا :من نمیـــــااااامممم
و بعد هانا می خواد بره
که کوک دستش رو محکم میگیره و
براید استایل بغلش میکنه و میبرش سمت ماشین
میذارش رو صندلیه جلو خودشوم میره سوار میشه و حرت میکنه...
هانا هم که کلی غرررررر زده بود که می خوای با من چیکار کنی؟اصن تو کی هستی؟
بعد که دید کوک بهش اهمیت نمیده
خودش ساکت شد تا اینکه رسیدن به
عمارت
جناب آقای
جئون جونگ کوک😚
وقتی رسیدن هانا خیره شده بود به عمارت چون خیلی بزرگ و شیک بود 🏯
که یک دفعه دره سمت هانا باز میشه
و دستش توسط کوک کشیده میشه
و میبرتش تو عمارت
بعد هانا کلی تعجب کرده بوده😳
و بعد کوک دره ورودی رو باز میکنه و میره داخل هانا هم با خودش میکشه
و بعد دست هانا رو ول میکنه و در رو میبنده
بعد هانا بهش میگه :چرا منو آووردی اینجا
کوک:من با تو کاری ندارم
هانا:خب اگه کاری نداری چرا منو آووردی اینجا؟؟🤔
کوک:مگه باید دلیل داشته باشه
هانا:آره باید داشته باشه
تو چرا منو آووردی؟
من میخوام برم خونمون
کوک:تو هیچ جا نمیری
بعد کوک میره
هانا :یااااا صبر کن کجا میری؟؟یعنی چی هیچ جا نمیری مگه تو رئیس منی؟
بعد کوک اهمیت نمیده و میره
هانا هم از عصبانیت یه نفس عمیق میکشه
و یه نگاه به دیزاین (نمیدونم درست نوشتم یا نه🫣)
میبینه یه حالت دارک مانندی داره
یکم که به خودش فکر میکنه
میفهمه که......
.
.
.
شرایط پارت بعد:...
فالورا ۱۵تا
لایک ۶تا
کامنت۱۰تا
۶.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.