حسودی🔷️ ◇Part 14◇
بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه و رفتیم بالا لباسامون رو عوض کردیم ، بعد از عوض کردن لباسم رفتم پایین روی مبل نشستم و شروع به طراحی سوالات امتحانی کردم همون موقع آچا با وسایلی که تازه خریده بود اومد پایین و کنار من نشست
آچا: مامان باید کاردستی درست کتم
بورام: کاردستی چی؟
آچا: باید ماکت یه خونه ویلایی رو درست کنم
بورام: برای کدوم درسته؟
آچا: هنر
بورام: خب شروع کن دیگه
آچا: آخه سخته میشه کمکم کنی؟
بورام: آچا من خودم درگیر سوالات امتحانیم بعدم با این شکم چیکار کنم من؟
آچا: خب پس من تنهایی چیکار کنم؟
بورام: تو شروع کن بابات اومد میاد کمکت
آچا: هوفف باشه
آچا شروع کرد به درست کردن یه ماکت ، وقتی به طرحش نگاه کردم دیدم که خیلی خوشگل و در عین حال پیچیدست
بورام: خودت طراحیش کردی؟
آچا: اوهوم
بورام: افرین
بورام به ادامه کارش رسید و آچا هم مشغول ماکتش شد ، ساعت ۶ بعد از ظهر شد و بالاخره جین اومد خونه
جین: سلام
بورام: سلام عزیزم
آچا: سلام بابایی
جین: سلام دختر قشنگم داری چیکار میکنی؟
آچا: ماکت درست میکنم
جین: افرین
بورام: جین برو حموم بیا بهش کمک کن خیلی کار میبره ماکتش
جین: باشه
جین رفت بالا و بعد از نیم ساعت اومد پایین و کنار آچا نشست ، من کارم بالاخره تموم شد و بلند شدم رفتم براشون چایی بریزم که یکدفعه یاد حرف دکتر افتادم برای همین جین رو صدا کردم بیاد تو آشپزخونه
بورام: جین
جین: جانم
بورام: بیا
جین اومد تو آشپزخونه
جین: چیشده؟
بورام: ببین امروز که رفتم پیش دکتر گفت همه چی خوبه فقط برای زایمان طبیعی با توی یه ماه باقی مونده بیش از سه بار رابطه داشته باشیم
جین: اکی پس میخوای امشب انجامش بدیم؟
بورام: آره
جین: اکی کار دیگه ای نداری؟
بورام: نه عشقم برو پیش آچا
جین: باشه
جین رفت و منم بعد از ریختم چایی رفتم نشستم پیششون ، اونا داشتن کارشون رو انجام میدادن و آچا داشت با تیغ صفحات رو برش میزد که دستش رو برید
آچا: آخخخ
بورام: چیشد؟ ای وای دستتو روش نگه دار عزیزم هیچی نیست
سریع پاشدم براش دستمال آوردم
جین: بلند شو بریم دستتو بشوریم چسب زخم بزنم
آچا با جین بلند شدن و رفتن سمت سرویس بهداشتی
کپی ممنوع ❌
آچا: مامان باید کاردستی درست کتم
بورام: کاردستی چی؟
آچا: باید ماکت یه خونه ویلایی رو درست کنم
بورام: برای کدوم درسته؟
آچا: هنر
بورام: خب شروع کن دیگه
آچا: آخه سخته میشه کمکم کنی؟
بورام: آچا من خودم درگیر سوالات امتحانیم بعدم با این شکم چیکار کنم من؟
آچا: خب پس من تنهایی چیکار کنم؟
بورام: تو شروع کن بابات اومد میاد کمکت
آچا: هوفف باشه
آچا شروع کرد به درست کردن یه ماکت ، وقتی به طرحش نگاه کردم دیدم که خیلی خوشگل و در عین حال پیچیدست
بورام: خودت طراحیش کردی؟
آچا: اوهوم
بورام: افرین
بورام به ادامه کارش رسید و آچا هم مشغول ماکتش شد ، ساعت ۶ بعد از ظهر شد و بالاخره جین اومد خونه
جین: سلام
بورام: سلام عزیزم
آچا: سلام بابایی
جین: سلام دختر قشنگم داری چیکار میکنی؟
آچا: ماکت درست میکنم
جین: افرین
بورام: جین برو حموم بیا بهش کمک کن خیلی کار میبره ماکتش
جین: باشه
جین رفت بالا و بعد از نیم ساعت اومد پایین و کنار آچا نشست ، من کارم بالاخره تموم شد و بلند شدم رفتم براشون چایی بریزم که یکدفعه یاد حرف دکتر افتادم برای همین جین رو صدا کردم بیاد تو آشپزخونه
بورام: جین
جین: جانم
بورام: بیا
جین اومد تو آشپزخونه
جین: چیشده؟
بورام: ببین امروز که رفتم پیش دکتر گفت همه چی خوبه فقط برای زایمان طبیعی با توی یه ماه باقی مونده بیش از سه بار رابطه داشته باشیم
جین: اکی پس میخوای امشب انجامش بدیم؟
بورام: آره
جین: اکی کار دیگه ای نداری؟
بورام: نه عشقم برو پیش آچا
جین: باشه
جین رفت و منم بعد از ریختم چایی رفتم نشستم پیششون ، اونا داشتن کارشون رو انجام میدادن و آچا داشت با تیغ صفحات رو برش میزد که دستش رو برید
آچا: آخخخ
بورام: چیشد؟ ای وای دستتو روش نگه دار عزیزم هیچی نیست
سریع پاشدم براش دستمال آوردم
جین: بلند شو بریم دستتو بشوریم چسب زخم بزنم
آچا با جین بلند شدن و رفتن سمت سرویس بهداشتی
کپی ممنوع ❌
۷۰.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.