پارت هفتم 👿
وقتی باهاش خداحافظی کردم رفتم تو دفتر مهمان و با ارسلان قرار داد رو بستیم داشتم از در میرفتم بیرون که به یکی از دوستاش زنگ زد
.لئو@:به.سلامستونچطوری...
برگشتی از آلمان
ارسلان:عليك سلام اقا تو چطوری اره بابا ۲۶ روز اومدم از آلمان
لئو:آها پس چرا خبر نمیدی
ارسلان :حالا این ولکن خونه برام پیدا کن ۲۰۰ متری
لئو : چشم(لئو دوست دبیرستانی ارسلان )
دیانا: تا گفت آلمان یه دقیقه گریم گرفت یاد رل قبلیم افتادم تو آلمان تا گفت خونه ۲۰۰ متری😲😲 اینم می خواد خونه بگیر برای منم ۲۰۰ متر بعد من رفتم بیرون که
یهووووووو
.لئو@:به.سلامستونچطوری...
برگشتی از آلمان
ارسلان:عليك سلام اقا تو چطوری اره بابا ۲۶ روز اومدم از آلمان
لئو:آها پس چرا خبر نمیدی
ارسلان :حالا این ولکن خونه برام پیدا کن ۲۰۰ متری
لئو : چشم(لئو دوست دبیرستانی ارسلان )
دیانا: تا گفت آلمان یه دقیقه گریم گرفت یاد رل قبلیم افتادم تو آلمان تا گفت خونه ۲۰۰ متری😲😲 اینم می خواد خونه بگیر برای منم ۲۰۰ متر بعد من رفتم بیرون که
یهووووووو
۳.۴k
۰۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.