ادامه ی تک پارتی جونگ کوک
که یهو سوزشی رو گونش حس کرد
ویو ات
واقعا کوک به من سیلی زد اشکام بی اختیار میریختن و بدو بدو با دردم از پله ها بالا میرفتم که یهو پام سر خورد و بعد سیاهی
ویو کوک
دست خودم نبود که یک دفعه به ات سیلی زدم همون موقع این سوالو از خودم پرسیدم که من واقعا به عشقم سیلی زدم؟(نه من زدم 😐😂)
همون موقع اشکاش سرازیر شدن داشت میرفت بالا که یهو پاش سر خورد و افتاد
همون موقع شک بدی بهم وارد شد رفتم نزدیک که دیدم تیشرتش خونی شده فهمیدم امروز عادتش شروع شده و اشکام سرازیر شد بی اختیار داد می زدم و میگفتم: اتتتتت اتتتتتت بیدار شو من اشتباه کردم همش تقصیر منه سریع براید بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین و به بیمارستان رسیدم
ویو راوی
جونگ کوک: کمک کنید یکی کمک کنه
پرستار: چیشده؟
جونگ کوک: همسرم سر خورد پ.... یود هم هست
پرستار: بیرون وایستید
جونگ کوک ویو
الان نیم ساعته ات اون توئه نکنه چیزیش بشه هزاران بار به خودم لعنت میفرستادم از بس گریه کرده بودم تار میدیدم
که یک دفعه دکتر اود بیرون
پرسیدم: حالش چطوره؟
دکتر: بهوش اومدن مشکوک به خونریزی مغزی بودند که دیدیم خیر خونریزی نکردن و به خاطر ترس بیهوش شدند
جونگ کوک: میتونم ببینمش؟
دکتر: بله حتما بفرمایین
جونگ کوک: ممنون
دکتر: وظیفه بود
بدون معتلی به سمت اتاق رفتم که دیدم ات نشتسه رو تخت و داره به من نگاه میکنه
ات ویو
بلند شدم دیدم توی بیمارستانم که یهو جونگ کوک اومد تو باورم نمیشه انقدر گریه کرده بود که چشماش قرمز شده بود و زیر چشمش باد کرده بود
وقتی دیدم سریع بغلم کرد و گفت: حالت خوبه؟
گفتم: اوهوم
که دیدم یهو گریه افتاد و گفت: ببخشید (با گریه)
هر کاری هم کرده باشه من نمیتونستم گریشو ببینم پس منم متقابل بغلش کردم و گفتم: هیشششش اروم باش
گفت: بخشیدیم
گفتم: اره ولی به یه شرط
گفت: چه شرطی؟
گفتم: که دیگه باهام سرد و عصبی نباشی.
گفت: قول میدم
گفتم: دوستت دارم
گفت: ولی من دوستت ندارم
تعجب کردم و گفتم: چی؟
گفت: عاشقتم
خدیدم و گفتم: دیوونه
و ما تا اخر عمر با خوشی زندگی کردیم(خودمم از این جمله حالت تحوع میگیرم)
خب این تک پارتیم تموم شد تو کامنتا بگید بازم فیک و..... بنویسم؟ و از این تک پارتی خوشتون اومد؟
ویو ات
واقعا کوک به من سیلی زد اشکام بی اختیار میریختن و بدو بدو با دردم از پله ها بالا میرفتم که یهو پام سر خورد و بعد سیاهی
ویو کوک
دست خودم نبود که یک دفعه به ات سیلی زدم همون موقع این سوالو از خودم پرسیدم که من واقعا به عشقم سیلی زدم؟(نه من زدم 😐😂)
همون موقع اشکاش سرازیر شدن داشت میرفت بالا که یهو پاش سر خورد و افتاد
همون موقع شک بدی بهم وارد شد رفتم نزدیک که دیدم تیشرتش خونی شده فهمیدم امروز عادتش شروع شده و اشکام سرازیر شد بی اختیار داد می زدم و میگفتم: اتتتتت اتتتتتت بیدار شو من اشتباه کردم همش تقصیر منه سریع براید بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین و به بیمارستان رسیدم
ویو راوی
جونگ کوک: کمک کنید یکی کمک کنه
پرستار: چیشده؟
جونگ کوک: همسرم سر خورد پ.... یود هم هست
پرستار: بیرون وایستید
جونگ کوک ویو
الان نیم ساعته ات اون توئه نکنه چیزیش بشه هزاران بار به خودم لعنت میفرستادم از بس گریه کرده بودم تار میدیدم
که یک دفعه دکتر اود بیرون
پرسیدم: حالش چطوره؟
دکتر: بهوش اومدن مشکوک به خونریزی مغزی بودند که دیدیم خیر خونریزی نکردن و به خاطر ترس بیهوش شدند
جونگ کوک: میتونم ببینمش؟
دکتر: بله حتما بفرمایین
جونگ کوک: ممنون
دکتر: وظیفه بود
بدون معتلی به سمت اتاق رفتم که دیدم ات نشتسه رو تخت و داره به من نگاه میکنه
ات ویو
بلند شدم دیدم توی بیمارستانم که یهو جونگ کوک اومد تو باورم نمیشه انقدر گریه کرده بود که چشماش قرمز شده بود و زیر چشمش باد کرده بود
وقتی دیدم سریع بغلم کرد و گفت: حالت خوبه؟
گفتم: اوهوم
که دیدم یهو گریه افتاد و گفت: ببخشید (با گریه)
هر کاری هم کرده باشه من نمیتونستم گریشو ببینم پس منم متقابل بغلش کردم و گفتم: هیشششش اروم باش
گفت: بخشیدیم
گفتم: اره ولی به یه شرط
گفت: چه شرطی؟
گفتم: که دیگه باهام سرد و عصبی نباشی.
گفت: قول میدم
گفتم: دوستت دارم
گفت: ولی من دوستت ندارم
تعجب کردم و گفتم: چی؟
گفت: عاشقتم
خدیدم و گفتم: دیوونه
و ما تا اخر عمر با خوشی زندگی کردیم(خودمم از این جمله حالت تحوع میگیرم)
خب این تک پارتیم تموم شد تو کامنتا بگید بازم فیک و..... بنویسم؟ و از این تک پارتی خوشتون اومد؟
۱۲.۵k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.