فیک دئیس من پارت ۲
فیک دئیس من پارت ۲
ا/ت : امروز قراره بریم؟
مامان : اره اقای کیم گفت ساعت ۶ عصر اونجا باشیم.برو صبحانه بخور بعدشم برو دانشگاهت دیر نشه
ا/ت : اما تو چی؟کمک نمیخوای؟
مامان : بعد از دانشگاه کمکم کن
ا/ت : ...باشه
رفتم صبحانه خوردم و بعد از یک ساعن بالاخره رسیدم دانشگاه.رفتم تو کلاسم و رو صندلی ولو شدم.بعد چندتا کلاس وقت ناهار شد با دوستم لیلی رفتیم سال ناهار خوری.داشتم غذامو میخوردم که یه دفعه دستی رو شونم قرار گرفت،برگشتم دیدم پسر معروف دانسگاه بود.
_سلام ا/ت
ا/ت : سلام...کاری داشتی؟
_فقط خواستم سلام کنم
ا/ت : اوهوم
و مشغول خوردن ساندویچم شدم
_مثل اینکه از من خوشت نمیاد
ا/ت : درست فکر کردی
_باشه...هرجور راحتی
اصلا از این پسره خوشم نمیومد خیلی خودخواه بود.اسمش جی وون بود
بعد از اینکه رفت ساندویچمو تموم کردم و رفتیم سر کلاس...رسیدم خونه رفتم به مامانم کمک کنم...ساعت نزدیک ۶ بود و ما داشتیم حاضر میشدیم...رسیدیم عمارتشو که دیدم دهنم باز موند.خیلی شیک و با کلاس بود
ببخشید اگه کم بود فردا بیشتر میزارم
ا/ت : امروز قراره بریم؟
مامان : اره اقای کیم گفت ساعت ۶ عصر اونجا باشیم.برو صبحانه بخور بعدشم برو دانشگاهت دیر نشه
ا/ت : اما تو چی؟کمک نمیخوای؟
مامان : بعد از دانشگاه کمکم کن
ا/ت : ...باشه
رفتم صبحانه خوردم و بعد از یک ساعن بالاخره رسیدم دانشگاه.رفتم تو کلاسم و رو صندلی ولو شدم.بعد چندتا کلاس وقت ناهار شد با دوستم لیلی رفتیم سال ناهار خوری.داشتم غذامو میخوردم که یه دفعه دستی رو شونم قرار گرفت،برگشتم دیدم پسر معروف دانسگاه بود.
_سلام ا/ت
ا/ت : سلام...کاری داشتی؟
_فقط خواستم سلام کنم
ا/ت : اوهوم
و مشغول خوردن ساندویچم شدم
_مثل اینکه از من خوشت نمیاد
ا/ت : درست فکر کردی
_باشه...هرجور راحتی
اصلا از این پسره خوشم نمیومد خیلی خودخواه بود.اسمش جی وون بود
بعد از اینکه رفت ساندویچمو تموم کردم و رفتیم سر کلاس...رسیدم خونه رفتم به مامانم کمک کنم...ساعت نزدیک ۶ بود و ما داشتیم حاضر میشدیم...رسیدیم عمارتشو که دیدم دهنم باز موند.خیلی شیک و با کلاس بود
ببخشید اگه کم بود فردا بیشتر میزارم
۶۸.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.