های قشنگام
های قشنگام
فیک زندگی تلخ یا شیرین
پارت دوم
ویو ات
آرینا:ات بیا بریم بیرون
ات : نمیتونم بیام
آرینا: چرا
ات: چون برای من و تو شب خاستگار میاد
آرینا: چی، واقعا
ات: اره، من چاره ای نداشتم باید قبول میکردم
ارینا: میدونم، منم باید قبول کنم وای خدا دیگه خسته شدم 😣
ات: حالا ناراحت نباش شاید از یارو خوشت بیاد
آرینا: هعی
ات: خب ما که لباس داریم بیا بریم خونه، خونه خودت نرو
ارینا: اوکی
ویو ادمین
خب ات و آرینا رفتن خونه و کلی مسخره بازی در آوردن شب شد رفتن حاضر بشن .
آرینا: ات بنظرت این خاستگاری خوب هست
ات: من صورت چیه
آرینا: منظورم اینه بنظرت ما وقتی باهاشون ازدواج کنیم عاشقشون میشیم ؟
ات: هعی نمیدونم ولی اگه بخواد شاخ بازی در بیاره توی روش وای میستم
آرینا: ولی من دوست ندارم با دوست پسرم کات کنم خیلی دوسش دارم
ات: وای خدا، فعلا پاشو حاضر شو که دیر میشه
آرینا: باش ببین دست به اون لباس صورتی نمیزنی ها مال منه
ات: باشه بابا کی لباس صورتی خواست من مشکی میپوشم
رفتن لباس پوشیدن ، میکاپ کردن ، عطر زدن رفتن پایین
پ ات: دخترام چه قدر خشگل شدن
ات و آرینا : مرسی
ات: پدر حالا خاستگار ها کی هستن؟
پ ات: پسر های یکی از دوست های صمیمیم
ات: تا اونجایی که میدونم یه دوست صمیمی داشتی که اونم جونگ سوک بوده که همه خانوادش مرده( ات : تا این حرف رو زدم یاد گذشته افتادم یاد عشقم که از دستش دادم بغضم داشت میگرفت توی ذهنش )
پ ات: نه یه دوست صمیمی دارم
ات: اها ارینا تا فهمید حالم بده اومد سمتم و بغلم کرد که یهو زنگ در خورد با ارینا رفتیم در رو باز کنیم درو باز کردم که ارینا تا دیدشون با تعجب در گوشم گفت: ا... ای...ن، این .....
شرط
لایک: 8
کامنت هرچی خواستین
مرسی که خوندین
فیک زندگی تلخ یا شیرین
پارت دوم
ویو ات
آرینا:ات بیا بریم بیرون
ات : نمیتونم بیام
آرینا: چرا
ات: چون برای من و تو شب خاستگار میاد
آرینا: چی، واقعا
ات: اره، من چاره ای نداشتم باید قبول میکردم
ارینا: میدونم، منم باید قبول کنم وای خدا دیگه خسته شدم 😣
ات: حالا ناراحت نباش شاید از یارو خوشت بیاد
آرینا: هعی
ات: خب ما که لباس داریم بیا بریم خونه، خونه خودت نرو
ارینا: اوکی
ویو ادمین
خب ات و آرینا رفتن خونه و کلی مسخره بازی در آوردن شب شد رفتن حاضر بشن .
آرینا: ات بنظرت این خاستگاری خوب هست
ات: من صورت چیه
آرینا: منظورم اینه بنظرت ما وقتی باهاشون ازدواج کنیم عاشقشون میشیم ؟
ات: هعی نمیدونم ولی اگه بخواد شاخ بازی در بیاره توی روش وای میستم
آرینا: ولی من دوست ندارم با دوست پسرم کات کنم خیلی دوسش دارم
ات: وای خدا، فعلا پاشو حاضر شو که دیر میشه
آرینا: باش ببین دست به اون لباس صورتی نمیزنی ها مال منه
ات: باشه بابا کی لباس صورتی خواست من مشکی میپوشم
رفتن لباس پوشیدن ، میکاپ کردن ، عطر زدن رفتن پایین
پ ات: دخترام چه قدر خشگل شدن
ات و آرینا : مرسی
ات: پدر حالا خاستگار ها کی هستن؟
پ ات: پسر های یکی از دوست های صمیمیم
ات: تا اونجایی که میدونم یه دوست صمیمی داشتی که اونم جونگ سوک بوده که همه خانوادش مرده( ات : تا این حرف رو زدم یاد گذشته افتادم یاد عشقم که از دستش دادم بغضم داشت میگرفت توی ذهنش )
پ ات: نه یه دوست صمیمی دارم
ات: اها ارینا تا فهمید حالم بده اومد سمتم و بغلم کرد که یهو زنگ در خورد با ارینا رفتیم در رو باز کنیم درو باز کردم که ارینا تا دیدشون با تعجب در گوشم گفت: ا... ای...ن، این .....
شرط
لایک: 8
کامنت هرچی خواستین
مرسی که خوندین
۴.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.