دخترک مغرور♥️🧬

دخترک مغرور♥️🧬

پارت ۷۸
"فردا"
mehrab
چهار تا بلیط گرفتم منو ممد و امیر و ارسلان
ارسلان رو مرخص کرده بودن ولی حال روحیشخیلی بد بود دیشبم باز کابوس دید
رفتیم فرودگاه سوار هواپیما شدیم
بعد چند ساعت رسیدیم ایران
یه اسنپ گرفتم رفتیم خونه
ارسلان رف تو اتاق درم قفل کرد
بعد چند دیقه صدای شکستن اومد رفتیم دم اتاق هرچی خواستیم در رو باز کنیم نشد دیگ همه چی ساکت شد نگرانش شده بودم
نکنه بلایی سر خودش آورده باشه
ممد : این بی صاحب دیگ کلید اضافه ندارع
محراب : نه
امیر : برو یه سنجاقی چیزی بیار
بدو دیگ
محراب : بیا
امیر بالاخره در رو باز کرد
ارسلان تو خودش جمع شد بود به اتاق نگا میکرد
رفتم کنارش
محراب : ارسلان چت شده
هیچی نمیگف فقط داش میلرزید
ممد : ارسلان
یهو ممد زد تو صورتش
به خودش اومد زد زیر گریه
ممد بغلش کرد
ممد : چیشده ارسلان
چرا اینطوری میکنی با خودت
ارسلان : ممد م اون کارو نکردم بخدا اون فیلم ساختگیه
ممد : باشع باشه اروم باش
محراب : ممد ارسلان رو خوابوند
امیر:  باید بره مشاوره
ممد : ارع حالش خیلی بده
محراب : من یکی از دوستای مهشاد مشاوره میتونم دقت بگیرم بریم
مند : وقت بگیر
محراب:  اوکی
ادامه دارد...