عشق حقیقی
#عشقحقیقی
پارت ۲۶
کره ساعت ۸ صبح
خونهی اقای جئون (پدر کوک )
مامان کوک .. خدافظ
پدر کوک .. خدا فظ
ویو پدر کوک
امروز با آقای پیتر قرار داشتم ساعت ۹ برای همین رفتم تا به قرار مون برسم ...
ساعت ۹
کافه ونلویی(فک کنید اسم یه کافه هست )
پیتر ..سلام آقای جئون
جئون...سلام آقای پیتر ... چه کاری میتونین بکنین سر پیشنهاد ؟؟ 🤨🤨🤔🤔
پیتر ... کار سختیه .... اما شدنی هست و واسهی همه خوبه ..😏😏😏😏😌😌
جئون ... خب پس شروع کنیم ....
پیتر ......
ساعت ۱۳
خونهی خانوادگی
پارک ات
ویو ات
هوففف حوصله ام خیلی سر رفته ... کل روز جلو تلویزیون نشستم ... اما فقط چند تا فیلم داد خسته شدم دیگه ... الان بانی چیکار میکنه ؟؟؟ 😑😔😔😞😓😓😩😫😫😩
دلم براش یه زره شدهههه...
مامان ات ..... چی شده ات ؟؟؟؟
ات .... هااا چییی....هیچی نشده ...
مامان ات ،... تو یه چیزیت هست هر دودقیقه یه بار پوف میکشی و آه میکنه (منحرف نشد منظور همون حوصله سر رفتن تون هست که هی میگید هوففف یه همچین چیزی)
ات ... خب حوصلم سر رفته ..
مامان ات .. میخوای بریم خونهی خاله ؟؟
ات .... نه
مامان ات .. چرا ؟؟
ات ... بابا که گفته چند روزی نرم بیرون .. اگه رعایت نکنم بیشتر میشه...و
ات ... بعدش هم اگه بخوام برم میرم پیاده روی نه اینکه خونهی خاله مگه اونجا چی ریختن ؟؟؟ 😕😕😕😕😕😒😒😒
مامان ات ... باشه .. حالا تو هم من رو اینجا بشور بهساب (درس نوشتم ؟ ) نکن ....
مامان ات میره
یه ساعت بعد
باز اینا تو کافهی ونلویی هستن ...و بعد از هزاران بحث به نتیجه رسیدن
جئون... خب پس حله من که قبول میکنم...
پیتر... اوهوم... پس من حرف میزنم....
جئون... خدافظ
پیتر.... خدافظ
عمارت ات اینا
خانم کلارک ...
(یکی از خدمتکار ای عمارت )
کلارک... خانم جوان لطفا بیاید برای صرف ناهار ...
ات .....
کلارک رفتنت...
ات میره سر میز غذا
ساعت ۴
ات میره میکپه چون دیگه
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥****************.^_^.....^/(
یه نکته ای هم بگم که پیتر با جئون معامله نمیکنه یه کار ها و نقشه هایی میکشننننن ......
@@@@@
آنچه خواهید خوند در قسمت این همه
مامان ات ... ترجیح میدم بمیرم تا اون ات رو لمس بکنه ....
ات ... من قبول میکنم ..
پدر ات ... این اتفاق نمی فته..
پیتر ... خب پس سودتون به نوه میرسه ...
مامان کوک ... عزیزم میخوای چیکار کنی ؟
پدر کوک ... نمیدونم اما احساس میکنم یه مشکلی هست
کوک .. من نظری ندارم خودتون بریدین و دوختین
......
من همش میخندم اما هرگز شاد نیستم
بی صدا ترین گریه ها بیشترین درد رو دارن
قلب و عقل یه زمانی متضاد هم میشن وقتی که عاشق میشی
زیبایی هیچ معیاری نداره پس خودت رو سنجش نکنیه
.
از قسمت های بعد جالب خواهد شددددحمایت کنین 😁
پارت ۲۶
کره ساعت ۸ صبح
خونهی اقای جئون (پدر کوک )
مامان کوک .. خدافظ
پدر کوک .. خدا فظ
ویو پدر کوک
امروز با آقای پیتر قرار داشتم ساعت ۹ برای همین رفتم تا به قرار مون برسم ...
ساعت ۹
کافه ونلویی(فک کنید اسم یه کافه هست )
پیتر ..سلام آقای جئون
جئون...سلام آقای پیتر ... چه کاری میتونین بکنین سر پیشنهاد ؟؟ 🤨🤨🤔🤔
پیتر ... کار سختیه .... اما شدنی هست و واسهی همه خوبه ..😏😏😏😏😌😌
جئون ... خب پس شروع کنیم ....
پیتر ......
ساعت ۱۳
خونهی خانوادگی
پارک ات
ویو ات
هوففف حوصله ام خیلی سر رفته ... کل روز جلو تلویزیون نشستم ... اما فقط چند تا فیلم داد خسته شدم دیگه ... الان بانی چیکار میکنه ؟؟؟ 😑😔😔😞😓😓😩😫😫😩
دلم براش یه زره شدهههه...
مامان ات ..... چی شده ات ؟؟؟؟
ات .... هااا چییی....هیچی نشده ...
مامان ات ،... تو یه چیزیت هست هر دودقیقه یه بار پوف میکشی و آه میکنه (منحرف نشد منظور همون حوصله سر رفتن تون هست که هی میگید هوففف یه همچین چیزی)
ات ... خب حوصلم سر رفته ..
مامان ات .. میخوای بریم خونهی خاله ؟؟
ات .... نه
مامان ات .. چرا ؟؟
ات ... بابا که گفته چند روزی نرم بیرون .. اگه رعایت نکنم بیشتر میشه...و
ات ... بعدش هم اگه بخوام برم میرم پیاده روی نه اینکه خونهی خاله مگه اونجا چی ریختن ؟؟؟ 😕😕😕😕😕😒😒😒
مامان ات ... باشه .. حالا تو هم من رو اینجا بشور بهساب (درس نوشتم ؟ ) نکن ....
مامان ات میره
یه ساعت بعد
باز اینا تو کافهی ونلویی هستن ...و بعد از هزاران بحث به نتیجه رسیدن
جئون... خب پس حله من که قبول میکنم...
پیتر... اوهوم... پس من حرف میزنم....
جئون... خدافظ
پیتر.... خدافظ
عمارت ات اینا
خانم کلارک ...
(یکی از خدمتکار ای عمارت )
کلارک... خانم جوان لطفا بیاید برای صرف ناهار ...
ات .....
کلارک رفتنت...
ات میره سر میز غذا
ساعت ۴
ات میره میکپه چون دیگه
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥****************.^_^.....^/(
یه نکته ای هم بگم که پیتر با جئون معامله نمیکنه یه کار ها و نقشه هایی میکشننننن ......
@@@@@
آنچه خواهید خوند در قسمت این همه
مامان ات ... ترجیح میدم بمیرم تا اون ات رو لمس بکنه ....
ات ... من قبول میکنم ..
پدر ات ... این اتفاق نمی فته..
پیتر ... خب پس سودتون به نوه میرسه ...
مامان کوک ... عزیزم میخوای چیکار کنی ؟
پدر کوک ... نمیدونم اما احساس میکنم یه مشکلی هست
کوک .. من نظری ندارم خودتون بریدین و دوختین
......
من همش میخندم اما هرگز شاد نیستم
بی صدا ترین گریه ها بیشترین درد رو دارن
قلب و عقل یه زمانی متضاد هم میشن وقتی که عاشق میشی
زیبایی هیچ معیاری نداره پس خودت رو سنجش نکنیه
.
از قسمت های بعد جالب خواهد شددددحمایت کنین 😁
۶.۶k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.