پارت ۲۰فصل ۲
از پنجره به بیرون نگاه کرد... سرعت ماشین خیلی زیاد بود.. خوب میدونست سرنوشتش همینه... اما بازم سعی میکرد خودش رو با رویای رسیدن به خانوادش گول بزنه...
نیلا ویو*
وقتی تک تک اون کلمات رو مینوشتم قلبم مچاله تر قبل میشد.. من تا به حال سفره دلم رو واسه کسی باز نکردم... امروز هم اخرین باری بود که اینکارو کردم... ازین به بعد هرجا دلم گرفت میزنم زیر گریه و دردام رو بلند جار میزنم... جوری که گوش کسی که سرنوشت منو اینجوری خراب کرد کر بشه...
سعی میکنم ازین به بعد قوی باشم و دیگه خودم و قلبم رو تسلیم کسی نکنم...
فلش بک به ۵سال پیش*
/من دوست دارم نیلا...
+منم دوست دارم عشقم...
.
.
.
+اره منو دوست داشتی که اینکارو باهام کردی؟ *داد و گریه
/دهنتو ببند دختره هرزه
+خفه شووو... فقط خفه شووو...
هرزه تویی که خودت نزدیک کردی تا این بلا رو سرم بیاری
هرزه تویی که خودتو نزدیک کردی تا منو بدست بیاری و مثل یه عروسک بندازیم دور
هرزه تویی که منو بدست اوردی تا منو به یک نفر دیگه بفروشی.. *داد و گریه
+ازت متنفرم... متنفرم*داد و گریه
و همونطور که از زیر چشم بندش اشک میریخت سوار ماشین کردنش و بردنش به جایی که نمیشناخت...
پایان فلش بک*
! رسیدیم خانم
+ممنونم
پیاده شدم و رفتم به اون خونه ای که بهم داده بودن... همون کسی که منو از اون مردک عوضی، جان گرفت منو به جین فروخت... جین پسر خوبی بود... مهربون و خنده رو بود ... خوشتیپ و خوشگل هم بود.. اما وقتی عصبانی میشد دیگه بزرگ و کوچیک و زن و مرد نمیشناخت... خب اینم از خصلت های مافیاهاست..
+سلام کسی خونه نیست؟
&سلام نیلا...
+سلام جینننن ... دلم برات تنگ شده بود*و میپره بغلش
&منم کوچولو ... خوبی؟
+مرسی... تو خوبی؟
&اهوم
+خب از کی باید تمرین هارو شروع کنم؟
&از هرموقع که اماده بودی میتونی بهم بگی تا شروع کنیم..
+باشه ... اگه اشکالی نداره از فردا
&نه خیلیم عالی
خب من میرم دیگه... اگه چیزی خواستی با گوشی ای که روی میزه باهام تماس بگیر.. شمارم توش هست
+باشه... خدافظ
&خدافظ
من عضو تیم مافیایی جین شده بودم... باید تمرین هارو انجام میدادم و قبول میشدم... به هر حال جین به هرکسی لطف نمیکنه... ولی به عنوان یه برادر بزرگتر خیلی به من لطف کرده بود...
یک ماه بعد....
+اه خسته شدممممم
&منم خسته شدم... برو یه دوش بگیر بعدم اماده شو بریم بیرون..
+باشه..
توی این یک ماه خیلی زحمت کشیدم.. تو بعضی معامله ها من بادیگارد شخصی جین میشدم...
ولی جدیدا حرف ازین بود که منم جز راسای تیم بشم...
برام جالب بود که چطوریه... اما یکم میترسیدم... دوست نداشتم مردن کسی رو ببینم... ولی میشه یه مافیا بدون قتل هم موفق بشه مگه نه... خب راستش نه.. ولی من این کارو میکنم و موفق هم میشم
نیلا ویو*
وقتی تک تک اون کلمات رو مینوشتم قلبم مچاله تر قبل میشد.. من تا به حال سفره دلم رو واسه کسی باز نکردم... امروز هم اخرین باری بود که اینکارو کردم... ازین به بعد هرجا دلم گرفت میزنم زیر گریه و دردام رو بلند جار میزنم... جوری که گوش کسی که سرنوشت منو اینجوری خراب کرد کر بشه...
سعی میکنم ازین به بعد قوی باشم و دیگه خودم و قلبم رو تسلیم کسی نکنم...
فلش بک به ۵سال پیش*
/من دوست دارم نیلا...
+منم دوست دارم عشقم...
.
.
.
+اره منو دوست داشتی که اینکارو باهام کردی؟ *داد و گریه
/دهنتو ببند دختره هرزه
+خفه شووو... فقط خفه شووو...
هرزه تویی که خودت نزدیک کردی تا این بلا رو سرم بیاری
هرزه تویی که خودتو نزدیک کردی تا منو بدست بیاری و مثل یه عروسک بندازیم دور
هرزه تویی که منو بدست اوردی تا منو به یک نفر دیگه بفروشی.. *داد و گریه
+ازت متنفرم... متنفرم*داد و گریه
و همونطور که از زیر چشم بندش اشک میریخت سوار ماشین کردنش و بردنش به جایی که نمیشناخت...
پایان فلش بک*
! رسیدیم خانم
+ممنونم
پیاده شدم و رفتم به اون خونه ای که بهم داده بودن... همون کسی که منو از اون مردک عوضی، جان گرفت منو به جین فروخت... جین پسر خوبی بود... مهربون و خنده رو بود ... خوشتیپ و خوشگل هم بود.. اما وقتی عصبانی میشد دیگه بزرگ و کوچیک و زن و مرد نمیشناخت... خب اینم از خصلت های مافیاهاست..
+سلام کسی خونه نیست؟
&سلام نیلا...
+سلام جینننن ... دلم برات تنگ شده بود*و میپره بغلش
&منم کوچولو ... خوبی؟
+مرسی... تو خوبی؟
&اهوم
+خب از کی باید تمرین هارو شروع کنم؟
&از هرموقع که اماده بودی میتونی بهم بگی تا شروع کنیم..
+باشه ... اگه اشکالی نداره از فردا
&نه خیلیم عالی
خب من میرم دیگه... اگه چیزی خواستی با گوشی ای که روی میزه باهام تماس بگیر.. شمارم توش هست
+باشه... خدافظ
&خدافظ
من عضو تیم مافیایی جین شده بودم... باید تمرین هارو انجام میدادم و قبول میشدم... به هر حال جین به هرکسی لطف نمیکنه... ولی به عنوان یه برادر بزرگتر خیلی به من لطف کرده بود...
یک ماه بعد....
+اه خسته شدممممم
&منم خسته شدم... برو یه دوش بگیر بعدم اماده شو بریم بیرون..
+باشه..
توی این یک ماه خیلی زحمت کشیدم.. تو بعضی معامله ها من بادیگارد شخصی جین میشدم...
ولی جدیدا حرف ازین بود که منم جز راسای تیم بشم...
برام جالب بود که چطوریه... اما یکم میترسیدم... دوست نداشتم مردن کسی رو ببینم... ولی میشه یه مافیا بدون قتل هم موفق بشه مگه نه... خب راستش نه.. ولی من این کارو میکنم و موفق هم میشم
۴.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.