لی لی عروسک شیطانی من پارت 1
لی لی عروسک شیطانی من پارت 1
ملیسا: امروز از خواب پاشدم میخواستم برم صبحونه بخورم بعد برم مدرسه دیدم ساعت 7:40 دقیقه اس
از اتاقم امدم بیرون دیدم مامانم داره صبحونه آماده میکنه رفتم کمکش کردم که میزو بچینه (مادر ملیسا بارداره)تند تند صبحونمو خوردم و داشتم میرفتم دنبال امیلی که تو راه ی عروسک توجه منو جلب کرد ترسناک بود ولی نمیدونم چرا ی حس خاصی به این عروسک داشتم پس عروسک رو برداشتم گذاشتمش توی کیفم رسیدم به خونه ی امیلی دیدم امیلی داره کفشاشو میپوشه ملیسا: سلام امیلی 👋🏻امیلی:عه امدی ملیسا: بیا بریم دیگه دیر شد راستی من ی عروسک پیدا کردم امیلی: می خوای با خودت بیاریش مدرسه
ملیسا: اهم امیلی: اگه خانم......(خودتون ی اسم انتخاب کنید) ببینه که تو عروسک آوردی مدرسه تنبیهت میکنه ملیسا: نه مواظبم کسی نمی بینتش تو هم به کسی نگو امیلی: باشه
خب خسته شدم.
احساس میکنم قشنگ نشد
اگه نشد بگین
ملیسا: امروز از خواب پاشدم میخواستم برم صبحونه بخورم بعد برم مدرسه دیدم ساعت 7:40 دقیقه اس
از اتاقم امدم بیرون دیدم مامانم داره صبحونه آماده میکنه رفتم کمکش کردم که میزو بچینه (مادر ملیسا بارداره)تند تند صبحونمو خوردم و داشتم میرفتم دنبال امیلی که تو راه ی عروسک توجه منو جلب کرد ترسناک بود ولی نمیدونم چرا ی حس خاصی به این عروسک داشتم پس عروسک رو برداشتم گذاشتمش توی کیفم رسیدم به خونه ی امیلی دیدم امیلی داره کفشاشو میپوشه ملیسا: سلام امیلی 👋🏻امیلی:عه امدی ملیسا: بیا بریم دیگه دیر شد راستی من ی عروسک پیدا کردم امیلی: می خوای با خودت بیاریش مدرسه
ملیسا: اهم امیلی: اگه خانم......(خودتون ی اسم انتخاب کنید) ببینه که تو عروسک آوردی مدرسه تنبیهت میکنه ملیسا: نه مواظبم کسی نمی بینتش تو هم به کسی نگو امیلی: باشه
خب خسته شدم.
احساس میکنم قشنگ نشد
اگه نشد بگین
۱.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.