★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 6
جونگکوک:(سرشو گذاشت رو شونم و خوابش برد)
جیهوپ: هعی روزگار
مینا: اقای جونگکوک همیشه اینجوریه
جیهوپ: بله بله
می سون: استاد اگه میشه بیاید خونه ی ما چون فکر کنم خونه ی شما دوره اقای جونگکوک هم که Mست کرده شما هم خسته اید بیاید خونه ی ما
جیهوپ: باشه ممنون
می سون: خواهش
رسیدن خونه
رسیدیم خونه و جونگکوک رو بیدار مردیم اما بازم Mست بود بهش گفتم 👇🏻
می سون: اقای جونگکوک میتونید راه برید
جونگکوک: شما کی هستی خانم خوشگله
می سون: منم می سون (خنده)
جیهوپ: حالا مگه این از حالت Mستی بیدار میشه
مینا: بفرمایید تو
جیهوپ: ببخشید زحمتتون دادیما
مینا: نه استاد این چه حرفیه فکر کنید خونه ی خودتونه
جیهوپ: ممنون ولی خب بازم ببخشیدا
می سون: خواهش راحت باشید
جونگکوک: من کجام رفیق (حالت Mستی)
جیهوپ: خونه ی بچها
جونگکوک: کدوم بچها
جیهوپ: هیچی تو برو بخواب
می سون: بزارید من کمکشون کنم
جونگکوک: ممنون خانم خشگله (Mست)
می سون: خواهش (خنده)
اروم اروم دراز کشید رو تخت و از رو میز ارایشم موهامو بستم و جونگکوک گفت 👇🏻
جونگکوک: وایسا نرو (بلند شد و از حالت Mستی دراومد)
می سون: اقای جونگکوک شما خوبید؟
جونگکوک: اره
می سون: اها شما بخوابید (منو کشوند سمته خودش و درو بست)
جونگکوک منو انداخت رو Tخت و خیلی وحشتناک نگاهم میکرد
از ترس قلبم تند تند میزد
نمیدونستم چکار کنم هنگ کردم
بهش گفتم 👇🏻
می سون: اقای جونگکوک چکار میکنی
جونگکوک: می سون
می سون: بله
جونگکوک: من دوست دارم
می سون:(دستمو گذاشتم رو قلبم)
جونگکوک: من دیونتم (بغلم کرد)
می سون:(یه احساسی داشتم انگار داشتم عاشقش میشدم)
جونگکوک اروم اروم نزدیک شد و دسشو گذاشت روی Kمرم و Lب هاشو گذاشت روی Lبام و با لذت ازم لب گرفت
اما قلبم میکوبید واقعا نمیدونستم چکار کنم هنگ کردم و فقط همراهی کردم
جیهوپ و مینا داشتن حرف میزدن اما جیهوپ یه حسی به مینا داشت که نمیتونست مخفیش کنه اروم به مینا گفت👇🏻
جیهوپ: مینا
مینا: بله استاد
جیهوپ: دیگه منو استاد صدا نزن
مینا: چرا
جیهوپ: چون من دوست دارم
مینا: چی 😳
جیهوپ: مینا من عاشقت شدم(ازش لب گرفت)
مینا:(تعجب)
★پارت بعدی فردا★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 6
جونگکوک:(سرشو گذاشت رو شونم و خوابش برد)
جیهوپ: هعی روزگار
مینا: اقای جونگکوک همیشه اینجوریه
جیهوپ: بله بله
می سون: استاد اگه میشه بیاید خونه ی ما چون فکر کنم خونه ی شما دوره اقای جونگکوک هم که Mست کرده شما هم خسته اید بیاید خونه ی ما
جیهوپ: باشه ممنون
می سون: خواهش
رسیدن خونه
رسیدیم خونه و جونگکوک رو بیدار مردیم اما بازم Mست بود بهش گفتم 👇🏻
می سون: اقای جونگکوک میتونید راه برید
جونگکوک: شما کی هستی خانم خوشگله
می سون: منم می سون (خنده)
جیهوپ: حالا مگه این از حالت Mستی بیدار میشه
مینا: بفرمایید تو
جیهوپ: ببخشید زحمتتون دادیما
مینا: نه استاد این چه حرفیه فکر کنید خونه ی خودتونه
جیهوپ: ممنون ولی خب بازم ببخشیدا
می سون: خواهش راحت باشید
جونگکوک: من کجام رفیق (حالت Mستی)
جیهوپ: خونه ی بچها
جونگکوک: کدوم بچها
جیهوپ: هیچی تو برو بخواب
می سون: بزارید من کمکشون کنم
جونگکوک: ممنون خانم خشگله (Mست)
می سون: خواهش (خنده)
اروم اروم دراز کشید رو تخت و از رو میز ارایشم موهامو بستم و جونگکوک گفت 👇🏻
جونگکوک: وایسا نرو (بلند شد و از حالت Mستی دراومد)
می سون: اقای جونگکوک شما خوبید؟
جونگکوک: اره
می سون: اها شما بخوابید (منو کشوند سمته خودش و درو بست)
جونگکوک منو انداخت رو Tخت و خیلی وحشتناک نگاهم میکرد
از ترس قلبم تند تند میزد
نمیدونستم چکار کنم هنگ کردم
بهش گفتم 👇🏻
می سون: اقای جونگکوک چکار میکنی
جونگکوک: می سون
می سون: بله
جونگکوک: من دوست دارم
می سون:(دستمو گذاشتم رو قلبم)
جونگکوک: من دیونتم (بغلم کرد)
می سون:(یه احساسی داشتم انگار داشتم عاشقش میشدم)
جونگکوک اروم اروم نزدیک شد و دسشو گذاشت روی Kمرم و Lب هاشو گذاشت روی Lبام و با لذت ازم لب گرفت
اما قلبم میکوبید واقعا نمیدونستم چکار کنم هنگ کردم و فقط همراهی کردم
جیهوپ و مینا داشتن حرف میزدن اما جیهوپ یه حسی به مینا داشت که نمیتونست مخفیش کنه اروم به مینا گفت👇🏻
جیهوپ: مینا
مینا: بله استاد
جیهوپ: دیگه منو استاد صدا نزن
مینا: چرا
جیهوپ: چون من دوست دارم
مینا: چی 😳
جیهوپ: مینا من عاشقت شدم(ازش لب گرفت)
مینا:(تعجب)
★پارت بعدی فردا★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۱۰.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.