رمان زیباترین عشق پارت 12
میلاد:
با دلارام به سمت خونه سعید راه افتادیم با موقعیتی که داشتیم باید بعد 40 دقیقه میرسیدیم با سرعت میروندم
دلارم:میییییییییییلاددددد یوااااش
من:ترسیدی
دلارام:نخیرشم فقط میگم به کشتن مون میدی
من:نترس نمیدم
دلارام:خیلی خب راه تو برو
من:دارم میرم دیگه
دلارام:چش غره ای به میلاد رفتم و رومو برگردوندم و تا خونه سعید حرفی نزدم
من:بعد 20 دقیقه رسیدیم از بس من گاز دادم
از ماشین پیاده شدم تا برم زنگ خونه ش رو بزنم
سعید:
زنگ در به صدا در اومد رفتم دیدم میلاده یه چیزی دیدم که خشکم زد دلارام باهاش بود
اب دهنم رو قورت دادم و در رو باز کردم
دیدم میلاد داره دو تا یکی پله هارو بالا میاد مثه این که با دلارام شرط بسته بودن که کی زودتر میرسه
نفس نفس زنان سلام و علیکی کرد
میلاد:س..لام داداش
من:علیک
دلارام:س..ل..ام اقا سعید
من:به ارومی گفتم سلام بانو
تا گفتم بانو میلاد چش غره رفت که منم یه غلط کردمی گفتم و راهنماییشون کردم داخل
میلاد:داداش مزاحمت نمیشیم فقط کلید رو میدی بم؟
من:مزاحم چیه داش مراحمی اصن صاحاب خونه ای تو کلید رو میدم ولی قبلش کارت دارم
میلاد:فدات حالا چیکار داری؟
من:راستش با ساناز دعوا کردم و قهریم قراره امروز بریم اشتی کنیم ازت یه خواسته ی نابجا دارم
میلاد:چی؟
من :میشه گردنم رو ک..بود کنی؟
میلاد:نهههههههههه
من:ارهههههههه
میلاد:خیلی خب
کمند:
چشام رو بسته بودن و هیجا رو نمیدیدم و فقط گریه میکردم عصابم داغون بود بابا کمال کجاااایی؟؟؟؟؟؟
بعد چند دقیقه احساس کردم ماشین از حرکت ایستاد و چشام رو هم باز کردن
گفتم:چی از جونم میخواین؟
مرده:باتو کاری نداریم با بابات کارداریم که اگه یکم پول خرج کنه با اونم کار نداریم
حالا باید بری تو اون اتاق و تلوزیون تماشا کنی تا پدر مادرت متوجه نبودنت بشن
من:اخه چرا
مرده:حالا بشین لج بازی هم نکن که به ضرر خودت تموم میشه
من:عصابم خورد شد و گفتم :مگه خودت بچه نداری؟زن نداری؟مادر نداری؟خواهر نداری؟با بچه مردم چیکار داری؟
مرده:از تعجب شاخ در اوردم و خندم گرفت این نیم وجبی چی میگه
گفتم:نه خیر ندارم(با داد)
من:مشخصه بی.. نام و نشان
مرده:رفتم از اتاق بیرون تا بچه نزده با خاک یکسانم نکرده
حامد:
قرار شده فردا شب برم پارک با ایدا ولی از همین الانش هیجان دارم خییییییییلی حالم خوبه ولی استرس دارم باید برم یه هدیه برای ایدا بخرم فردا شب بش بدم وااااااای لباس چی بپوشم؟رسمی؟نه نه اسپرت نه اسپرت خوب نیست لش وای لش چیع کتان بپوشم؟نه کت و شلوار وااااااااااای خدایااااااااااااااا شدم عین این دخترا که براشون خاستگار میاد اونا هم اینجوری نمیکنن حتی
دیوانع شدم بخدا
زنگیدم امید عالیشاه
بعد 5 تا بوق جواب داد
امید:الو سلام بی معرفت
من:سلام دادش
امید:خوبی؟
من:نه والا
امید:چی شده؟
من: (همه ماجرا رو برا تعریف کردم)
امید:پس اینطور دلت یجا گیر کرده اقا حامد
من:هوم
امید:خب ببین استرس نداشته باش کت و شلوار هم نپوش یه شلوار مشکی کتان بپوش و یه تی شرت سفید با پیراهن مشکی عطر بزن موهاتو درست کن و برو نفس عمیق یادت نره
من:ماشاالله استادی ها اقا امید
امید:دیگه دیگه
من:مخ چن نفرو زدی؟
امید:والا من که مخ کسی رو نزدم مخمو زدن تو هم که مخ منو دزدیدی تاحالا
من:خنده ای کردم و از امید تشکر کردم میخواستم برم خونه اقا سید ایندفعه جدی جدی
لایک کامنت فراموش نشه
با دلارام به سمت خونه سعید راه افتادیم با موقعیتی که داشتیم باید بعد 40 دقیقه میرسیدیم با سرعت میروندم
دلارم:میییییییییییلاددددد یوااااش
من:ترسیدی
دلارام:نخیرشم فقط میگم به کشتن مون میدی
من:نترس نمیدم
دلارام:خیلی خب راه تو برو
من:دارم میرم دیگه
دلارام:چش غره ای به میلاد رفتم و رومو برگردوندم و تا خونه سعید حرفی نزدم
من:بعد 20 دقیقه رسیدیم از بس من گاز دادم
از ماشین پیاده شدم تا برم زنگ خونه ش رو بزنم
سعید:
زنگ در به صدا در اومد رفتم دیدم میلاده یه چیزی دیدم که خشکم زد دلارام باهاش بود
اب دهنم رو قورت دادم و در رو باز کردم
دیدم میلاد داره دو تا یکی پله هارو بالا میاد مثه این که با دلارام شرط بسته بودن که کی زودتر میرسه
نفس نفس زنان سلام و علیکی کرد
میلاد:س..لام داداش
من:علیک
دلارام:س..ل..ام اقا سعید
من:به ارومی گفتم سلام بانو
تا گفتم بانو میلاد چش غره رفت که منم یه غلط کردمی گفتم و راهنماییشون کردم داخل
میلاد:داداش مزاحمت نمیشیم فقط کلید رو میدی بم؟
من:مزاحم چیه داش مراحمی اصن صاحاب خونه ای تو کلید رو میدم ولی قبلش کارت دارم
میلاد:فدات حالا چیکار داری؟
من:راستش با ساناز دعوا کردم و قهریم قراره امروز بریم اشتی کنیم ازت یه خواسته ی نابجا دارم
میلاد:چی؟
من :میشه گردنم رو ک..بود کنی؟
میلاد:نهههههههههه
من:ارهههههههه
میلاد:خیلی خب
کمند:
چشام رو بسته بودن و هیجا رو نمیدیدم و فقط گریه میکردم عصابم داغون بود بابا کمال کجاااایی؟؟؟؟؟؟
بعد چند دقیقه احساس کردم ماشین از حرکت ایستاد و چشام رو هم باز کردن
گفتم:چی از جونم میخواین؟
مرده:باتو کاری نداریم با بابات کارداریم که اگه یکم پول خرج کنه با اونم کار نداریم
حالا باید بری تو اون اتاق و تلوزیون تماشا کنی تا پدر مادرت متوجه نبودنت بشن
من:اخه چرا
مرده:حالا بشین لج بازی هم نکن که به ضرر خودت تموم میشه
من:عصابم خورد شد و گفتم :مگه خودت بچه نداری؟زن نداری؟مادر نداری؟خواهر نداری؟با بچه مردم چیکار داری؟
مرده:از تعجب شاخ در اوردم و خندم گرفت این نیم وجبی چی میگه
گفتم:نه خیر ندارم(با داد)
من:مشخصه بی.. نام و نشان
مرده:رفتم از اتاق بیرون تا بچه نزده با خاک یکسانم نکرده
حامد:
قرار شده فردا شب برم پارک با ایدا ولی از همین الانش هیجان دارم خییییییییلی حالم خوبه ولی استرس دارم باید برم یه هدیه برای ایدا بخرم فردا شب بش بدم وااااااای لباس چی بپوشم؟رسمی؟نه نه اسپرت نه اسپرت خوب نیست لش وای لش چیع کتان بپوشم؟نه کت و شلوار وااااااااااای خدایااااااااااااااا شدم عین این دخترا که براشون خاستگار میاد اونا هم اینجوری نمیکنن حتی
دیوانع شدم بخدا
زنگیدم امید عالیشاه
بعد 5 تا بوق جواب داد
امید:الو سلام بی معرفت
من:سلام دادش
امید:خوبی؟
من:نه والا
امید:چی شده؟
من: (همه ماجرا رو برا تعریف کردم)
امید:پس اینطور دلت یجا گیر کرده اقا حامد
من:هوم
امید:خب ببین استرس نداشته باش کت و شلوار هم نپوش یه شلوار مشکی کتان بپوش و یه تی شرت سفید با پیراهن مشکی عطر بزن موهاتو درست کن و برو نفس عمیق یادت نره
من:ماشاالله استادی ها اقا امید
امید:دیگه دیگه
من:مخ چن نفرو زدی؟
امید:والا من که مخ کسی رو نزدم مخمو زدن تو هم که مخ منو دزدیدی تاحالا
من:خنده ای کردم و از امید تشکر کردم میخواستم برم خونه اقا سید ایندفعه جدی جدی
لایک کامنت فراموش نشه
۱۹.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.