قمارِعشق پارت چهل و دوم (فصل اول) پارت آخر**
پدر جونگ کوک رو به رونا کرد کنار مردی که بازو های دختر رو گرفته بودن اشاره کرد و اون یکی از مرد ها تفنگ رو روی سر رونا تنضیم کرد.
جونگ کوک خودش رو تکون میداد تا شاید بتونه از دست های قوی اون دوتا مرد فرار کنه اما نمی شد.
مرد بعد از اینکه تفنگ رو روی سر رونا گذاشت ماشه رو تنضیم برای شلیک کرد.
اما تفنگ رو زمین گرفت و گونی سیاه رنگ برای روی سر رونا اورد
_ولش کنننننن عوضییییی
رونا نگاه پر از دردی با چشمای اشکی به جونگ کوک کرد و لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد ... دوستت دارم.
همون لحظه یکی از مردها آمد و گونیه سیاه رنگ رو روی سر رونا کرد و اون رو پیش صخره بردن .
_نکننننننن .... ولششش کننننن
جونگ کوک که خودش رو تکون میداد و داد میزد که یکی از مرد ها با پاش توی دل جونگ کوک زد و جونگ کوک روی زمین افتاد و اون دوتا مرد دست هاش رو از پشتش گرفتن.
جونگ کوک با آخرین چیزی که دید لبخند پز از بغضی زد و بیهوش شد .
رونا هم رفت .... اما نه تنها .. اونم با حاصل عشق خودش و جونگ کوک ... یک چیز زنده به اندازه ی یه نخود توی شکمش
... تهیونگم رفت ... بهترین دوست جونگ کوک ... کسی که از بچگی پیشش بود ... کنار غم و شادی هاش ... ولی درد از دست دادن عشق خیلی بدتر از اینا بود .... عشق بعضی موقع ها با پدر و مادر میاد ... کسایی که همیشه صلاح مارو میخوان ..... بعضی وقت ها هم بین دوتا آدم به شخصیت های مختلف میاد ... که شاید زیبا تموم بشه یا شایدم بد .... بعضی موقع ها با قمار میاد ... مثل عشق جونگ کوک و رونا.... اما این پایانش نیست .
شاید جیمین خیلی وقته بخاطر عشقش به رونا داره دنبالش میکنه!!
جونگ کوک خودش رو تکون میداد تا شاید بتونه از دست های قوی اون دوتا مرد فرار کنه اما نمی شد.
مرد بعد از اینکه تفنگ رو روی سر رونا گذاشت ماشه رو تنضیم برای شلیک کرد.
اما تفنگ رو زمین گرفت و گونی سیاه رنگ برای روی سر رونا اورد
_ولش کنننننن عوضییییی
رونا نگاه پر از دردی با چشمای اشکی به جونگ کوک کرد و لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد ... دوستت دارم.
همون لحظه یکی از مردها آمد و گونیه سیاه رنگ رو روی سر رونا کرد و اون رو پیش صخره بردن .
_نکننننننن .... ولششش کننننن
جونگ کوک که خودش رو تکون میداد و داد میزد که یکی از مرد ها با پاش توی دل جونگ کوک زد و جونگ کوک روی زمین افتاد و اون دوتا مرد دست هاش رو از پشتش گرفتن.
جونگ کوک با آخرین چیزی که دید لبخند پز از بغضی زد و بیهوش شد .
رونا هم رفت .... اما نه تنها .. اونم با حاصل عشق خودش و جونگ کوک ... یک چیز زنده به اندازه ی یه نخود توی شکمش
... تهیونگم رفت ... بهترین دوست جونگ کوک ... کسی که از بچگی پیشش بود ... کنار غم و شادی هاش ... ولی درد از دست دادن عشق خیلی بدتر از اینا بود .... عشق بعضی موقع ها با پدر و مادر میاد ... کسایی که همیشه صلاح مارو میخوان ..... بعضی وقت ها هم بین دوتا آدم به شخصیت های مختلف میاد ... که شاید زیبا تموم بشه یا شایدم بد .... بعضی موقع ها با قمار میاد ... مثل عشق جونگ کوک و رونا.... اما این پایانش نیست .
شاید جیمین خیلی وقته بخاطر عشقش به رونا داره دنبالش میکنه!!
۷۴.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.