(عشق تکرار نشدنی) 💜پارت هشتم

هلوووووو گایز
خب خب ببخشید یکم دیر شد 😅
این دفعه حداقل لایک هاتون به 20 برسه تا بریم پارت بعد😗😉

منو کوک به همراه یکی از دوستاش از بیمارستان خارج شدیم
منو سوار ماشینش کرد
(اون زیبا ترین ماشینی بود که تا حالا دیدم 😍)
نیم ساعت از رفتنمون گذشته بود
که من متوجه شدم این مسیر دانشگاه
نیست
+داری کجا میری اقای جونگ کوک؟
این مسیر دانشگاه نیست!
-توی دانشگاه نمی تونی استراحت کنی
برای همین میریم خونه ی من اونجا راحت تر و اروم تره خوب میتونی استراحت کنی
+چییی خونه ی شما!!! اما نمیشه
وسط حرفم پرید
-هییششش هیچی نگو
+اما اخههه!
-هیششششش به حرفم گوش کن و هیچی نگو
به خونه ی کوک رسیدیم اول دوست کوک پیاده شد
بعد ماهم پیاده شدیم
وقتی وارد خونش شدم با خودم گفتم
(وااااااای عجب خونه ای داره هههه مثل قصر میمونه😍😍)
منو توی یک اتاق خیلی شیک و بزرگ برد وگفت
-خب از الان این اتاق مال تو همه چیز هم داره لباس هم واست گذاشتم
بعد تشکر کردم و لباسام رو عوض کردم
خدمتکار اونجا کمکم کرد و سر میز ناهار خوری رفتیم
یک میزنی خیلی شیک و پر از غذا اونجا چیده شده بود و...

خب اینم پارت 7 ببخشید اگه بد بود😅
خب لایک یادتون نره که به 20 برسه هه ❤💜
باااای😁✌