``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p۱۷
۲ساعت بعد
هممممم خیلی خوب خوابیدم ساعت چنده
واییییییی ساعت ۷:۳۰ واییییی دیرم شدددد
(همه باید ساعت ۸ اونجا باشن تا با اتوبوس باهم برن)
ولی من آلارم گذاشته بودم رو ۶ چطور بیدار نشدم ولش کن برم ی دوش بگیرم
برگردیم به ۲ ساعت پیش
درررر درررر(صدای آلارم گوشی)
آت کم کم میخواست بیدار شه که آلارم خاموش شد
ن.ت:اووو آت خوشگلم(با ی پوزخند😏) چیشد خوابت میاد؟هه حالا که الارمت خاموش شده دیگه نمیتونی بری نه اووو چقدر ناراحت کنند😏
حال
ویو آت
خب تموم شد دیگه آمادم واییییی بدوووو رفت پایین
سلام واییییی دیرم شد (ی لقمه گذاشت تو دهنش)من رفتممم
ن.ت:ای بدردنخور باید بیشتر میخوابیدی(آروم گفت)
آت:چی گفتی
بهش نزدیک میشه سرت تو کارای من نباشه مادرج*نده(آروم که فقط نامادریاش بشنوه) خب کاری نداری خدافظ(اینو بلند گفت که باباش شک نکنه و رفت)
ویو آت
وایییییی داره دیرم میشه خدایا چیکار کنم واییییی(کفشش رو پوشید) بدو بدو رفت تا به اتوبوس برسه ولی ی ماشین کنارش وایساد
آدم توی ماشین:خوشگله وایسا برسونمت
آت:گمشو آقا تا نیومدم پارت کنم
آدم تو ماشین:خوشگله نگاه نمیکنی
آت:خفه شو......(نگاه میکنه)کوککککک؟؟؟؟
جونگکوک:بله خودمم
آت:وایییی نمیدونی چقدر خوشحالم فک کردم دیگه نمیرسم به اتوبوس(با ی نگاه🥹)
جونگکوک:زود باش دیگه بیا دیرمون شد
تو راه
جونگکوک:خب شما که خیلی وقت شناس بودی چی شد که دیر کردی؟
آت:اصلا نپرس این جنده....(حواسش نبود که نباید اینطوری به نامادریاش خطاب کنه😑)
آع چیز خب آره آلارمم خاموش شده بود اره
جونگکوک با خودش میگه:من خودم میدونم که دروغ میگی.
آت راستش رو بگو حقیقتش من میدونم تو از نامادریت بدت میاد و بهت زور میگه
آت:هی کوکیا چی میگی(خنده ضایع) من من من واقعا هیچ مشکلی باهاش ن ندارم.
جونگکوک:آت دروغ نگو من همه چیز رو میدونم
آت: جونگکوک بسه(با جدیت میگه)
جونگکوک:......
رسیدن
مدیر:بچها همگی سوار شید هیچکی نمونه
پس کجاست این دختر آقای چوی(معاون)همه سال اولیا سوار شدن شما باهاشون بردید منم با سال دومیا خانم شین هم با سال سومیا
آقای چوی:اوکی فقط دیگه سال دومیا باید راه بیفتن.
مدیر:میدونم میدونم ولی دنفر از دانش آموزام نیستن....اونهاش آمدن اتتتتتتتتتتتت(داد) بیاید زوددددد
آت:کوک بدو بدو تا عموم سکته نکرده😂
جونگکوک:بریممم
خب سوار شدن همه نشسته بودن و فقط اون پشت جا بود🌚کارینا اینا هم جلوشون بودن
کارینا از جلو برمیگیره به آت میگه:آت تا الان کجا بودییییی
ته هم کنار کارینا:اره واقعا کجا بودین شما دوتا؟
جونگکوک:خب چیز ما دوتامون خواب مونده بودیم منم با ماشین بودم آت رو دیدم گفتم باهام بیاد اونم
کارینا:آت تو خواب موندی؟
آت: بعدا بهت توضیح میدم
.
فعلا🎀🧸
p۱۷
۲ساعت بعد
هممممم خیلی خوب خوابیدم ساعت چنده
واییییییی ساعت ۷:۳۰ واییییی دیرم شدددد
(همه باید ساعت ۸ اونجا باشن تا با اتوبوس باهم برن)
ولی من آلارم گذاشته بودم رو ۶ چطور بیدار نشدم ولش کن برم ی دوش بگیرم
برگردیم به ۲ ساعت پیش
درررر درررر(صدای آلارم گوشی)
آت کم کم میخواست بیدار شه که آلارم خاموش شد
ن.ت:اووو آت خوشگلم(با ی پوزخند😏) چیشد خوابت میاد؟هه حالا که الارمت خاموش شده دیگه نمیتونی بری نه اووو چقدر ناراحت کنند😏
حال
ویو آت
خب تموم شد دیگه آمادم واییییی بدوووو رفت پایین
سلام واییییی دیرم شد (ی لقمه گذاشت تو دهنش)من رفتممم
ن.ت:ای بدردنخور باید بیشتر میخوابیدی(آروم گفت)
آت:چی گفتی
بهش نزدیک میشه سرت تو کارای من نباشه مادرج*نده(آروم که فقط نامادریاش بشنوه) خب کاری نداری خدافظ(اینو بلند گفت که باباش شک نکنه و رفت)
ویو آت
وایییییی داره دیرم میشه خدایا چیکار کنم واییییی(کفشش رو پوشید) بدو بدو رفت تا به اتوبوس برسه ولی ی ماشین کنارش وایساد
آدم توی ماشین:خوشگله وایسا برسونمت
آت:گمشو آقا تا نیومدم پارت کنم
آدم تو ماشین:خوشگله نگاه نمیکنی
آت:خفه شو......(نگاه میکنه)کوککککک؟؟؟؟
جونگکوک:بله خودمم
آت:وایییی نمیدونی چقدر خوشحالم فک کردم دیگه نمیرسم به اتوبوس(با ی نگاه🥹)
جونگکوک:زود باش دیگه بیا دیرمون شد
تو راه
جونگکوک:خب شما که خیلی وقت شناس بودی چی شد که دیر کردی؟
آت:اصلا نپرس این جنده....(حواسش نبود که نباید اینطوری به نامادریاش خطاب کنه😑)
آع چیز خب آره آلارمم خاموش شده بود اره
جونگکوک با خودش میگه:من خودم میدونم که دروغ میگی.
آت راستش رو بگو حقیقتش من میدونم تو از نامادریت بدت میاد و بهت زور میگه
آت:هی کوکیا چی میگی(خنده ضایع) من من من واقعا هیچ مشکلی باهاش ن ندارم.
جونگکوک:آت دروغ نگو من همه چیز رو میدونم
آت: جونگکوک بسه(با جدیت میگه)
جونگکوک:......
رسیدن
مدیر:بچها همگی سوار شید هیچکی نمونه
پس کجاست این دختر آقای چوی(معاون)همه سال اولیا سوار شدن شما باهاشون بردید منم با سال دومیا خانم شین هم با سال سومیا
آقای چوی:اوکی فقط دیگه سال دومیا باید راه بیفتن.
مدیر:میدونم میدونم ولی دنفر از دانش آموزام نیستن....اونهاش آمدن اتتتتتتتتتتتت(داد) بیاید زوددددد
آت:کوک بدو بدو تا عموم سکته نکرده😂
جونگکوک:بریممم
خب سوار شدن همه نشسته بودن و فقط اون پشت جا بود🌚کارینا اینا هم جلوشون بودن
کارینا از جلو برمیگیره به آت میگه:آت تا الان کجا بودییییی
ته هم کنار کارینا:اره واقعا کجا بودین شما دوتا؟
جونگکوک:خب چیز ما دوتامون خواب مونده بودیم منم با ماشین بودم آت رو دیدم گفتم باهام بیاد اونم
کارینا:آت تو خواب موندی؟
آت: بعدا بهت توضیح میدم
.
فعلا🎀🧸
۱.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.