تک پارت تهکوک
کوک ویو : چهار ساله باهمیم و موانع سختی رو گذروندیم بعد از اینکه از کمپانی اومدیم بیرون و یه عالمه تهمت عه قتل زدن که ما رییس کمپانی رو کشتیم و اومدیم بیرون تا باهم باشیم و هر کدوم فقط برای ثابت کردن اینکه این تهمت دروغ بوده یک سال توی زندان بودیم حالا باهمیم .
« کوک داشت توی ذهنش مرور خاطرات میکرد که با صدایی به خودش اومد ، تلفنش بود داشت زنگ میخورد تهیونگ بود »
تماس =
ته : کوک چرا جواب نمیدی من چند بار بهت زنگ زدم - با حالت نگران -
کوک : ببخشید اصلا حواسم نبود چیزی شده ؟.
ته : اره شب خونه نمیام .
کوک : نمیای ؟ چرا ؟ کارت زیاده یا.....
ته : کارام زیاده ببخشید ، همین ، خدافظ
« تهیونگ گوشی رو قطع میکنه »
_ ساعت ۸ شب _
« کوک با ناراحتی ماشین رو پارک میکنه و میره خونه و در خونه رو باز میکنه همه جا تاریکه و نمیتونه جلوشو ببینه که کم مونده بود بخوره زمین ولی تعادلش رو حفظ میکنه ( ادمین : نکنه انتظار داشتین بیوفته بغل تهیونگ.؟ ) پیش میره و کلید لامپا رو میزنه و با صحنه ی جالبی رو به رو. میشه همه جای خونه پره از بادکنک و ریسه که یهو میبینه تهیونگ روی کاناپه خوابش برده یه لحظه حدس زد که ته قرار بوده سوپرایز اش کنه ولی بعد فهمید که ته گفته بود نمیاد خونه امشبو ، جلو رفت و به ته رسید جلوش زانو زد و نشست خیلی اروم صداش کرد تا بیدار شه و ته بیدار شد »
کوک: چرا اینجا خوابیدی ؟ مگه نگفتی نمیای خونه ؟
ته : میخواستم سوپرایزت کنم ولی خوابم برد . - با خوابالودگی -
کوک : حدسم درست بود ولی چرا مناسبتی نداریم ؟!
ته : یادته اوایل دبیو توی یه اتاق خوابیدیم ؟ من بهت اعتراف کردمو تو بهم گفتی نمیتونی قبول کنی گفتی من پسرم و دخترا رو دوست داری ؟ همش دروغ بود - پوزخند - بعد چند ماه تو کنسرت در گوشم اعتراف کردی که دوستم داری قبل اون انگار قلبم سنگ شده بود ولی بعد با اعترافت قلبم ذوب شد و بازم عاشقت شدم ؟
کوک : اره همش ازت فرار میکردم تا از کمپانی اخراج نشم ولی بعد فهمیدم بدون تو کمپانی هیچه ، فهمیدم که چقدر دوست دارم - لبخند - نکنه اون روزو جشن گرفتی ؟
ته : اره - لبخخخخخنننددددد ملیح -
کوک : عو ! اون چیه رو گردنت ؟
ته : گردنم؟
کوک : بزار برش دارم !
« کوک میره سمت گردن ته و لباشو میزاره رو گردن ته و محکم میمکه ته اخ نسبتا بلند میکشه ، کوک از ته جدا میشه»
کوک : امشب میشه مرز ها رو رد کنم؟
ته نگاهش میکنه و میگه : نه ،. من ردشون میکنم !
« ته جلو میره و لباشو میزاره روی لبای کوک و تا میتونه محکم میمکه کوک هم همکاری میکنه دکمه های لباس کوک رو باز میکنه و کوک لباسشو در میاره از هم جدا میشن ته لباسشو در میاره و دوباره لباشو رو لبای کوک میزاره کوک بدن ته رو لمس میکنه و میچسبونه به خودش میچسبونه ...
ادامه پارت بعد
« کوک داشت توی ذهنش مرور خاطرات میکرد که با صدایی به خودش اومد ، تلفنش بود داشت زنگ میخورد تهیونگ بود »
تماس =
ته : کوک چرا جواب نمیدی من چند بار بهت زنگ زدم - با حالت نگران -
کوک : ببخشید اصلا حواسم نبود چیزی شده ؟.
ته : اره شب خونه نمیام .
کوک : نمیای ؟ چرا ؟ کارت زیاده یا.....
ته : کارام زیاده ببخشید ، همین ، خدافظ
« تهیونگ گوشی رو قطع میکنه »
_ ساعت ۸ شب _
« کوک با ناراحتی ماشین رو پارک میکنه و میره خونه و در خونه رو باز میکنه همه جا تاریکه و نمیتونه جلوشو ببینه که کم مونده بود بخوره زمین ولی تعادلش رو حفظ میکنه ( ادمین : نکنه انتظار داشتین بیوفته بغل تهیونگ.؟ ) پیش میره و کلید لامپا رو میزنه و با صحنه ی جالبی رو به رو. میشه همه جای خونه پره از بادکنک و ریسه که یهو میبینه تهیونگ روی کاناپه خوابش برده یه لحظه حدس زد که ته قرار بوده سوپرایز اش کنه ولی بعد فهمید که ته گفته بود نمیاد خونه امشبو ، جلو رفت و به ته رسید جلوش زانو زد و نشست خیلی اروم صداش کرد تا بیدار شه و ته بیدار شد »
کوک: چرا اینجا خوابیدی ؟ مگه نگفتی نمیای خونه ؟
ته : میخواستم سوپرایزت کنم ولی خوابم برد . - با خوابالودگی -
کوک : حدسم درست بود ولی چرا مناسبتی نداریم ؟!
ته : یادته اوایل دبیو توی یه اتاق خوابیدیم ؟ من بهت اعتراف کردمو تو بهم گفتی نمیتونی قبول کنی گفتی من پسرم و دخترا رو دوست داری ؟ همش دروغ بود - پوزخند - بعد چند ماه تو کنسرت در گوشم اعتراف کردی که دوستم داری قبل اون انگار قلبم سنگ شده بود ولی بعد با اعترافت قلبم ذوب شد و بازم عاشقت شدم ؟
کوک : اره همش ازت فرار میکردم تا از کمپانی اخراج نشم ولی بعد فهمیدم بدون تو کمپانی هیچه ، فهمیدم که چقدر دوست دارم - لبخند - نکنه اون روزو جشن گرفتی ؟
ته : اره - لبخخخخخنننددددد ملیح -
کوک : عو ! اون چیه رو گردنت ؟
ته : گردنم؟
کوک : بزار برش دارم !
« کوک میره سمت گردن ته و لباشو میزاره رو گردن ته و محکم میمکه ته اخ نسبتا بلند میکشه ، کوک از ته جدا میشه»
کوک : امشب میشه مرز ها رو رد کنم؟
ته نگاهش میکنه و میگه : نه ،. من ردشون میکنم !
« ته جلو میره و لباشو میزاره روی لبای کوک و تا میتونه محکم میمکه کوک هم همکاری میکنه دکمه های لباس کوک رو باز میکنه و کوک لباسشو در میاره از هم جدا میشن ته لباسشو در میاره و دوباره لباشو رو لبای کوک میزاره کوک بدن ته رو لمس میکنه و میچسبونه به خودش میچسبونه ...
ادامه پارت بعد
۵۷۳
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.