(نقاشی عشق)پارت 4

جیمین بلند شد و داد زد :

کافیه دیگه ساکت باشین
جانگکوک برو بشین
ا.ت توهم برو بشین سر جات


ا.ت:همه بچه ها ساکت شدن و به کتاباشون خریه شدن

منو جانگکوک هم داشتیم میرفتیم که بشینیم

جانگکوک نشست

ولی من تا میخواستم بشینم یکی دستمو گرفت

برگشتم سمتش دیدم جونسو

(اسم کم آوردم 😂)



نکته:(جونسو پسر مدیر مدرسه )



ا.ت:

که یهو دستمو کشید

برد توی حیاط مدرسه
جایی که هیچکس نبود

که یه دفعه بغلم کرد

و صدای هق هقای آرومش رو میشنیدم

بغلش کردم و دستمو آروم پشتش میزدم


یکم که گریه کرد آروم شد و اومد جلو صورتم بهم نگاه کرد

که گفتم :

چیزی شده جونسو؟؟؟حالت خوبه؟؟؟؟

جونسو:

هیچی فقط دلم گرفته بود

و بعدش با دستام دو طرفش حسار درست کردم (درسته😂)


ا.ت:
دیدم یه دفعه منو چسبوند به دیوار و گیرم انداخت

فهمیدم میخواد ببوستم

میخواستم در برم که یاد گریه کردنش افتادم

با خودم گفتم یکم حالش بهتر میشه

جونسو آروم سرشو آورد جلو
و لباش روی لبام خورد

که با ولع شروع به خوردن منم همراهیش میکردم آخه لباش مزه شکلات میداد

کمرمو گرفت و به خودش فشار داد

بعد ۵دقیقه نفس کم آوردیم و از هم جدا شدیم

ولی من باچیزی که دیدم خشکم زد







یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈


دوستان ببخشید دیر شد
لایک،کامنت،فالو یادتون نره 🙏🥺❤️

شرط پارت بعد 13تا لایک

دوستون دارم بای 😍❤️