عشق ابدی پارت ۷۸
عشق ابدی پارت ۷۸
ویو کوک
خر ذوق شده بودم
خیلی خوب بود ، میتونستم حداقل باهاش باشم این آخر رو
کوک : تهیونگ شی !! وایستا(داد)
ته :چ....چی؟ت...تو...ن...نمیخواد بیای .میرم (خجالت)
کوک : با موتور کیفش بیشتر . بپر بالا...
قشنگ واضح بود خجالت میکشه
بی اهمیت نشستم و کلاه رو سمتش گرفتم
کوک : میخوای تا آخر اینجا وایستی؟ بگیرش
با این پا اون پا کردن اومد سمتم و کلاه رو گرفت
منتظر موندم تا بشینه ، یه دستش رو گذاشت رو شونم و اون یکی رو هم روی موتور
وقتی نشست لباسم رو گرفت
راه افتادم ، از جنگل تا بیرون شهر خیلی راه بود
ته : مطمئنی میخوای منو برسونی؟ برگرد بالا . خودم ماشین میگیرم میرم ؛ نزدیک ۵۰ دقیقه تو راهیم
کوک : با تو بودن به هرچیزی می ارزه(خیلی آروم)
ته : نظرت؟
کوک : نظرم اینه که محکم بچسبی تا نیوفتی.
کلاه رو درآورد و گذاشت رو سرم .دیگه هیچی نگفت ؛ دستاش رو روی شونم گذاشت
کلافه شدم ، دستاش رو گرفتم و انداختم دور کمرم
سرعت موتور رو زیاد تر کردم و راه افتادم
ویو تهیونگ
وسطای راه چشمام داشت سنگین میشد
سرم رو با تردید تیکه دادم به شونه هاشو فشار دستم رو دور کمرش بیشتر کردم
ضربان قلبم بیشتر از هر موقع دیگه ای میزد و میدونستم الان چه حالی داره .
انگاری تو دلم بزن بکوب بود
فقط چشمام رو بستم و به چیز دیگه ای فکر نکردم
ویو کوک
خر ذوق شده بودم
خیلی خوب بود ، میتونستم حداقل باهاش باشم این آخر رو
کوک : تهیونگ شی !! وایستا(داد)
ته :چ....چی؟ت...تو...ن...نمیخواد بیای .میرم (خجالت)
کوک : با موتور کیفش بیشتر . بپر بالا...
قشنگ واضح بود خجالت میکشه
بی اهمیت نشستم و کلاه رو سمتش گرفتم
کوک : میخوای تا آخر اینجا وایستی؟ بگیرش
با این پا اون پا کردن اومد سمتم و کلاه رو گرفت
منتظر موندم تا بشینه ، یه دستش رو گذاشت رو شونم و اون یکی رو هم روی موتور
وقتی نشست لباسم رو گرفت
راه افتادم ، از جنگل تا بیرون شهر خیلی راه بود
ته : مطمئنی میخوای منو برسونی؟ برگرد بالا . خودم ماشین میگیرم میرم ؛ نزدیک ۵۰ دقیقه تو راهیم
کوک : با تو بودن به هرچیزی می ارزه(خیلی آروم)
ته : نظرت؟
کوک : نظرم اینه که محکم بچسبی تا نیوفتی.
کلاه رو درآورد و گذاشت رو سرم .دیگه هیچی نگفت ؛ دستاش رو روی شونم گذاشت
کلافه شدم ، دستاش رو گرفتم و انداختم دور کمرم
سرعت موتور رو زیاد تر کردم و راه افتادم
ویو تهیونگ
وسطای راه چشمام داشت سنگین میشد
سرم رو با تردید تیکه دادم به شونه هاشو فشار دستم رو دور کمرش بیشتر کردم
ضربان قلبم بیشتر از هر موقع دیگه ای میزد و میدونستم الان چه حالی داره .
انگاری تو دلم بزن بکوب بود
فقط چشمام رو بستم و به چیز دیگه ای فکر نکردم
۲.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.