عاقوش نفس گیر
#عاقوش_نفس_گیر
#فصل_۳
#پارت_۷
وارد مطب دکتر صالحیان بهترین و معروف ترین دکتر تهران شدم.
جای سوزن انداختن نبود.
رفتم جای میز منشی و هنوز چیزی نگفته بودم منشی خیلی وحشی بهم گفت: خانم تشریف ببرید وقت نداریم.
گفتم: نه خانم وقت نمیخوام یه سوال کوچیک داشتم ۱ دقیقه بیشتر طول نمیکشه!
منشی که انگار ضایع شده بود آدماسش رو با ملچ مولوچ جوید و یه نگاه نفرت آلود بهم کرد و گفت بفرما تو فقط سریع.
گفتم : باشه ممنون
در دفتر دکتر رو بازکردم و مریض داخل بود.
گفتم: ببخشید دکتر من یه سوال داشتم از منشیتون اجازه گرفتم.
دکتر خیلی مهربون گفت: بفرمایید داخل خانم.
اومدم جلوی میزش و عکس قرص آرشام رو بهش نشون دادم و گفتم: آقای دکتر این قرص چیه؟
گوشی رو از دستم گرفت و گفت: برای خودتونه؟
گفتم: نه یکی از دوست هام میخوره میخواستم بینم چه قرصی میخوره.
گفت: دوستتون مرضی قلبی داره؟
جا خوردم و گفتم: نمیدونم
گفت: این قرص قلبه واسه اونایی که مریضی قلبی خطر ناک دارن پس دوستون مریضی قلبی داره.
پاهام شل شد و سرم گیج میرفت
باخودم گفتم: یعنی آرشام واقعا مریضی قلبی داره؟
با لکلنت گفتم: اممم ممنونم مرسی
درو بستم و رفتم.
نشستم تو تاکسی و بعد از اینکه که یکم حالم جا اومد گوشیم رو از کیفم در اوردم و شماره آرشام رو گرفتم.
از دستش واقعا عصبی بودم که بعد این همه مدت مریضیش رو ازم پنهان کرده.
تلفن رو برداشت و گفت: جانم؟
عصبانی و بلند داد زدم : کوفت جانم درد...✨
#فصل_۳
#پارت_۷
وارد مطب دکتر صالحیان بهترین و معروف ترین دکتر تهران شدم.
جای سوزن انداختن نبود.
رفتم جای میز منشی و هنوز چیزی نگفته بودم منشی خیلی وحشی بهم گفت: خانم تشریف ببرید وقت نداریم.
گفتم: نه خانم وقت نمیخوام یه سوال کوچیک داشتم ۱ دقیقه بیشتر طول نمیکشه!
منشی که انگار ضایع شده بود آدماسش رو با ملچ مولوچ جوید و یه نگاه نفرت آلود بهم کرد و گفت بفرما تو فقط سریع.
گفتم : باشه ممنون
در دفتر دکتر رو بازکردم و مریض داخل بود.
گفتم: ببخشید دکتر من یه سوال داشتم از منشیتون اجازه گرفتم.
دکتر خیلی مهربون گفت: بفرمایید داخل خانم.
اومدم جلوی میزش و عکس قرص آرشام رو بهش نشون دادم و گفتم: آقای دکتر این قرص چیه؟
گوشی رو از دستم گرفت و گفت: برای خودتونه؟
گفتم: نه یکی از دوست هام میخوره میخواستم بینم چه قرصی میخوره.
گفت: دوستتون مرضی قلبی داره؟
جا خوردم و گفتم: نمیدونم
گفت: این قرص قلبه واسه اونایی که مریضی قلبی خطر ناک دارن پس دوستون مریضی قلبی داره.
پاهام شل شد و سرم گیج میرفت
باخودم گفتم: یعنی آرشام واقعا مریضی قلبی داره؟
با لکلنت گفتم: اممم ممنونم مرسی
درو بستم و رفتم.
نشستم تو تاکسی و بعد از اینکه که یکم حالم جا اومد گوشیم رو از کیفم در اوردم و شماره آرشام رو گرفتم.
از دستش واقعا عصبی بودم که بعد این همه مدت مریضیش رو ازم پنهان کرده.
تلفن رو برداشت و گفت: جانم؟
عصبانی و بلند داد زدم : کوفت جانم درد...✨
۳.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.