ارباب من p³
- ب...با..زی؟
+ با این وعضت معلومه زیر چن نفر خوابی بیب . یه گربه ی ه.رزه
جونگکوک تک خنده ای کرد و بلند شد
+ قبل ازینکه بیرون بیای اون لباسارو تو کمد بپوش . نمیخوام ببینن یه هر.زه از اتاقم بیرون اومده ؛ اماحقیقت لو میره دیگه !
کوک با خنده بیرون اتاق رفت .
تهیونگ با شوک گفت
- ه.رزه یعنی چی ؟!😀
بلند شد و به سمت کمد رفت بعد از کلی پنج زدن درو باز کرد و یه شلوارک خیلی کوتاه با یه هودی سفید گشاد پوشید که دم پشمالو و خاکستریش از زیرش پیدا بود
درو بزا کرد و با موهای بهم ریخته خیلی جذاب بیرون اومد
جونگکوک رفته بود انبار واسه گربش قلاده و وسایل بازی بخره و ته هم رو کاناپه نشسته بود . تمام این مدت بادیگاردا به بدنش خیره بودن
ته متوجه ی نگاه سنگین شد و تا خواست برگرده با گذاشته شدن دستمالی رو دهنش بیهوش شد
بادیگاردا اونو توی اتاق سفید بستن و با صدای بم میگفتن
& توی اتاق ارباب چیکار کردی؟!
"از کی اینجایی و ما ندیدمت؟
همش سوال میکردن که تهیونگ گربه شد و دستاش ازاد شدن
دوید طرف دریچه که یهو جیغی کشید
یکی از بادیگاردا پاشو روی دم تهیونگ گذاشته بود و میکشید
یکی دیگه ته رو بلند کرد و تو حالت گربه ایش گردنشو میبوسید
تهیونگ تقلا میکرد و جیغ میکشید
کوک برگشت به عمارت و توجهش به صدای جیغ جلب شد
رفت طرف اتاق سفید و درو باز کرد
با دوتا بادیگارد مواجهشد
+ اون چیه دستت
" عا ارباب تشریف اوردید ... چیزی نیس-
حرفش قرار گرفتن تفنگ رو سرش قط شد
+ با این وعضت معلومه زیر چن نفر خوابی بیب . یه گربه ی ه.رزه
جونگکوک تک خنده ای کرد و بلند شد
+ قبل ازینکه بیرون بیای اون لباسارو تو کمد بپوش . نمیخوام ببینن یه هر.زه از اتاقم بیرون اومده ؛ اماحقیقت لو میره دیگه !
کوک با خنده بیرون اتاق رفت .
تهیونگ با شوک گفت
- ه.رزه یعنی چی ؟!😀
بلند شد و به سمت کمد رفت بعد از کلی پنج زدن درو باز کرد و یه شلوارک خیلی کوتاه با یه هودی سفید گشاد پوشید که دم پشمالو و خاکستریش از زیرش پیدا بود
درو بزا کرد و با موهای بهم ریخته خیلی جذاب بیرون اومد
جونگکوک رفته بود انبار واسه گربش قلاده و وسایل بازی بخره و ته هم رو کاناپه نشسته بود . تمام این مدت بادیگاردا به بدنش خیره بودن
ته متوجه ی نگاه سنگین شد و تا خواست برگرده با گذاشته شدن دستمالی رو دهنش بیهوش شد
بادیگاردا اونو توی اتاق سفید بستن و با صدای بم میگفتن
& توی اتاق ارباب چیکار کردی؟!
"از کی اینجایی و ما ندیدمت؟
همش سوال میکردن که تهیونگ گربه شد و دستاش ازاد شدن
دوید طرف دریچه که یهو جیغی کشید
یکی از بادیگاردا پاشو روی دم تهیونگ گذاشته بود و میکشید
یکی دیگه ته رو بلند کرد و تو حالت گربه ایش گردنشو میبوسید
تهیونگ تقلا میکرد و جیغ میکشید
کوک برگشت به عمارت و توجهش به صدای جیغ جلب شد
رفت طرف اتاق سفید و درو باز کرد
با دوتا بادیگارد مواجهشد
+ اون چیه دستت
" عا ارباب تشریف اوردید ... چیزی نیس-
حرفش قرار گرفتن تفنگ رو سرش قط شد
۴.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.