اشک های خاکستری
#پارت۱۳
#جونگکوک
ا.ت نشست... رفتم و گوشیمو از رو میز برداشتم... فیلمو یه دور دیگه نگا کردم..
* بازی شروع شد * این چیزی بود ک اونموقع تو دلم گفتم..
ارسالش کردم ب گیمر های حرفه ای این بازی...
بکهو... با... سوکجین!
بکهو هنوز تو فاز اون بوسه گیر افتاده بود... سوکجین اما سین زد... میتونستم چشاشو موقع دیدن این فیلم تصور کنم..
پیام داد.... بچه ی ترسو!
" هی جونگکوک این قضیه ربطی به ا.ت نداره "
" فک میکنی به بی گناهیش اهمیت میدم؟؟ "
میخواستم بهش بفهمونم دردم چیه دقیقا.. پیام داد...
" بیا همو ببینیم! "
" هه ؟! نمیخوام دوباره پای عموم کشیده بشه وسط! "
درحال نوشتن پیام...
اون پسر چی فکر کرده با خودش؟! قبل اینکه ارسال کنه پیامشو مسدودش کردم...
گوشیو پرت کردم رو میز.. بکهو بی حس نگام کرد... ا.ت یه گوشه واس خودش نشسته بود.. جیمین رفت کنارش..
داشتن میخندیدن باهم...
تمام این سه سال دنبال ا.ت بودم... آبم میخورد میفهمیدم.. تک تک قدماشو میشمردم... گوشیشو حک کرده بودم.. اون دختر بیش از حد باهوشه.. ولی... تو بازی من باهوشی جرمه.. زیبایی جرمه... مظلوم بودن جرمه... عاشقی جرمه... قوی بودن جرمه.. و ا.ت یه مجرم بزرگ بود !...
اون منو یاد هه را مینداخت... نفس کشیدناش خاطرات هه را رو زنده میکردن.. دیدنش عذابم میداد... معصوم بودنش باعث میشد بخوام بکشم خودمو...
اول روح ا.ت رو میکشم... یه کاری میکنم آرزوی مرگ کنه... یکاری میکنم سوکجین بفهمه اگه عشقت یه طرفه باشه چی میکشی... من دیگه آب از سرم گذشته.. اما دلیل نمیشه سوکجین رو هم با خودم نکشم پایین.. دلیل نمیشه نخوام باهم غرق بشیم...
هممون اون رفاقتو از دست دادیم.. ولی اگه سوکجین سرشو خم کرده باشه منم کمرم شکسته... میشکنم کمرشو
دوباره از نو میسازم اون روزایی ک توش بدبخت ترین بودم..
دوم جسم ا.ت رو میکشم!
خبر مرگ هه را رو به مادر مریضش خودم دادم... نفرین های یه مادرو خودم به جون خریدم.. تنهایی!
هیچکس نفهمید حالمو
میخواستم سوکجین هم بفهمه.. فک میکردم راحت میشم اگه اونم خبر مرگ پاره ی تن یه مادرو بهش بده
اگه اونم بفهمه داغ واقعی یعنی چی!
#جونگکوک
ا.ت نشست... رفتم و گوشیمو از رو میز برداشتم... فیلمو یه دور دیگه نگا کردم..
* بازی شروع شد * این چیزی بود ک اونموقع تو دلم گفتم..
ارسالش کردم ب گیمر های حرفه ای این بازی...
بکهو... با... سوکجین!
بکهو هنوز تو فاز اون بوسه گیر افتاده بود... سوکجین اما سین زد... میتونستم چشاشو موقع دیدن این فیلم تصور کنم..
پیام داد.... بچه ی ترسو!
" هی جونگکوک این قضیه ربطی به ا.ت نداره "
" فک میکنی به بی گناهیش اهمیت میدم؟؟ "
میخواستم بهش بفهمونم دردم چیه دقیقا.. پیام داد...
" بیا همو ببینیم! "
" هه ؟! نمیخوام دوباره پای عموم کشیده بشه وسط! "
درحال نوشتن پیام...
اون پسر چی فکر کرده با خودش؟! قبل اینکه ارسال کنه پیامشو مسدودش کردم...
گوشیو پرت کردم رو میز.. بکهو بی حس نگام کرد... ا.ت یه گوشه واس خودش نشسته بود.. جیمین رفت کنارش..
داشتن میخندیدن باهم...
تمام این سه سال دنبال ا.ت بودم... آبم میخورد میفهمیدم.. تک تک قدماشو میشمردم... گوشیشو حک کرده بودم.. اون دختر بیش از حد باهوشه.. ولی... تو بازی من باهوشی جرمه.. زیبایی جرمه... مظلوم بودن جرمه... عاشقی جرمه... قوی بودن جرمه.. و ا.ت یه مجرم بزرگ بود !...
اون منو یاد هه را مینداخت... نفس کشیدناش خاطرات هه را رو زنده میکردن.. دیدنش عذابم میداد... معصوم بودنش باعث میشد بخوام بکشم خودمو...
اول روح ا.ت رو میکشم... یه کاری میکنم آرزوی مرگ کنه... یکاری میکنم سوکجین بفهمه اگه عشقت یه طرفه باشه چی میکشی... من دیگه آب از سرم گذشته.. اما دلیل نمیشه سوکجین رو هم با خودم نکشم پایین.. دلیل نمیشه نخوام باهم غرق بشیم...
هممون اون رفاقتو از دست دادیم.. ولی اگه سوکجین سرشو خم کرده باشه منم کمرم شکسته... میشکنم کمرشو
دوباره از نو میسازم اون روزایی ک توش بدبخت ترین بودم..
دوم جسم ا.ت رو میکشم!
خبر مرگ هه را رو به مادر مریضش خودم دادم... نفرین های یه مادرو خودم به جون خریدم.. تنهایی!
هیچکس نفهمید حالمو
میخواستم سوکجین هم بفهمه.. فک میکردم راحت میشم اگه اونم خبر مرگ پاره ی تن یه مادرو بهش بده
اگه اونم بفهمه داغ واقعی یعنی چی!
۳.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.