(پارت29)
کوک*ویو
سوار ماشینم شدم.
رفتم یه دسته گل گرفتم.
و رفتم خونه ی ا.ت
رسیدم به خونش.
یعنی چی میگذره چی میشه.
رفتم زنگ خونش و زدم.
ا.ت:کیه
کوک:منم دیگه
ا.ت:اها
اومد در و واسم باز کرد.
ا.ت:سلام
کوک:سلام
ا.ت:خوبی
کوک:خوبم تو خوبی
ا.ت:مرسی خوبم
کوک:چقدرخوب که خوبی
ا.ت:مرسی
کوک:این دسته گل برای تو خریدم
ا.ت:خیلی قشنگه
کوک:مرسی
ا.ت:بیا تو دیگه
کوک:باشه
رفتیم داخل خونه ا.ت
داشتیم درس میخوندیم
که
کوک:ا.ت
ا.ت:بله
کوک:من عاشقتم
ا.ت:چی
کوک:بخدا باور کن
ا.ت:تو خیلی اشغالی دوباره من و به بازی میخوای بگیری
کوک:بخدا قسم میخورم عاشقتم خیلی
ا.ت:پس که اینطور
کوک:اره راست میگم
ا.ت:اما همچین چیزی اتفاق نمیوفته
کوک:چرا؟(با گریه)
ا.ت:تو واقعا من و دوست داری که گریه میکنی
کوک:اره(با گریه)
ا.ت:ولی....
کوک:لطفا من و ببخش ا.ت(با گریه)
ا.ت:بخشیدمت ووی من عاشق یونجونم
سوار ماشینم شدم.
رفتم یه دسته گل گرفتم.
و رفتم خونه ی ا.ت
رسیدم به خونش.
یعنی چی میگذره چی میشه.
رفتم زنگ خونش و زدم.
ا.ت:کیه
کوک:منم دیگه
ا.ت:اها
اومد در و واسم باز کرد.
ا.ت:سلام
کوک:سلام
ا.ت:خوبی
کوک:خوبم تو خوبی
ا.ت:مرسی خوبم
کوک:چقدرخوب که خوبی
ا.ت:مرسی
کوک:این دسته گل برای تو خریدم
ا.ت:خیلی قشنگه
کوک:مرسی
ا.ت:بیا تو دیگه
کوک:باشه
رفتیم داخل خونه ا.ت
داشتیم درس میخوندیم
که
کوک:ا.ت
ا.ت:بله
کوک:من عاشقتم
ا.ت:چی
کوک:بخدا باور کن
ا.ت:تو خیلی اشغالی دوباره من و به بازی میخوای بگیری
کوک:بخدا قسم میخورم عاشقتم خیلی
ا.ت:پس که اینطور
کوک:اره راست میگم
ا.ت:اما همچین چیزی اتفاق نمیوفته
کوک:چرا؟(با گریه)
ا.ت:تو واقعا من و دوست داری که گریه میکنی
کوک:اره(با گریه)
ا.ت:ولی....
کوک:لطفا من و ببخش ا.ت(با گریه)
ا.ت:بخشیدمت ووی من عاشق یونجونم
۹.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.