A big but small fight
A big but small fight
[تکپارتی که دو پارت شد؟]
"از جونگکوک"
وقتی دیر میاد خونه
"part¹"
"۱۲ شب"
'دیروقت بود.دخترک مثل همیشه تا نصفهشب منتظر پسر بود تا به خانه برگردد و بتواند دوکلام بااو صحبت کند.دوست نداشت دوباره خوابش بگیرد برای همین لیوان قهوهای که روی میز بود را در دست گرفت و جرعهجرعه نوشید.به نقطهای از دیوار خیره بود که صدای باز شدن در به گوشش خورد'
^بازم دیر کردی^:Natalie
^که چی؟^:Kook
^یعنی اصلا برات مهم نیست؟؟؟^:Natalie
^چی اونوقت؟؟؟^:Kook
^اینکه یه هفتس درستوحسابی باهم حرف نزدیم.هربار که همو میبینیم یه بهونه میارییا میگی خستم یا حوصله ندارم اصلا تو این چند وقت به من فکر کردی؟اصلا من خسته شدم میخوام بر......^
'دخترک از خشم و ناراحتیه زیاد با داد و پشت سرهم حرف میزد که ناگهان سوزشی روی گونهاش احساس کرد'
^صداتو واسه من نبر بالا.تو اجازه رفتن نداری.غلط میکنی بری.کی بهت همچین اجازه ای داده؟به چه جرعتی انقدر راحت تو چشمام نگاه میکنیو حرف از رفت میزنی؟هاااااااا؟؟؟؟:^Kook
^......^:Natalie
^جواب منو بده^:Kook
^تو الان روم دست بلند کردی....^:Natalie
^چ...چی؟من....من....ناتالی من.....من اصلا حواسم نبود....من نفمیدم چیکار دارم میکنم.....من....من واقعا^:Kook
^دهنتو ببند^:Natalie
^ناتالی منتظر هیچ جوابی از طرف پسر نماند و به سمت اتاقی جدا از اتاق خودش و جونگکوک رفت.پسر هم به دنبال دخترک راه افتاد ولی ناتالی زودتر به اتاق رسید و در را قفل کرد'
^ناتالی درو باز کن لطفا من حواسم نبود ببخشید معذرت میخوام^:Kook
^برو...فقط برو^:Natalie
^ناتالی ببخشید متاسفم درو باز کن^:Kook
^گفتم برررررو^:Natalie
"۱ شب"
^ناتالی.....فرشته کوچولوم......درو باز کن دیگه....من امشب دق میکنمااا....من شبا وقتی از سرکار برمیگشتم فقط بوی تن تو آرومم میکرد....بیا دیگه درو باز کن.....من برای تو یه ساعته پشت این در نشستمااا.....بیا دیگه ناز نکن.... من که گفتم متاسفم............ماه کوچولو من کیه؟.......ناتالی؟خوابی کوچولوم؟اشکال نداره بخواب منم تا صبح همینجا میمونم^:Kook
"صبح"
_______
پارت دوم تکپارتی رو نمیزاره الان پست کنم پس یه ساعت دیگه میزارم
[تکپارتی که دو پارت شد؟]
"از جونگکوک"
وقتی دیر میاد خونه
"part¹"
"۱۲ شب"
'دیروقت بود.دخترک مثل همیشه تا نصفهشب منتظر پسر بود تا به خانه برگردد و بتواند دوکلام بااو صحبت کند.دوست نداشت دوباره خوابش بگیرد برای همین لیوان قهوهای که روی میز بود را در دست گرفت و جرعهجرعه نوشید.به نقطهای از دیوار خیره بود که صدای باز شدن در به گوشش خورد'
^بازم دیر کردی^:Natalie
^که چی؟^:Kook
^یعنی اصلا برات مهم نیست؟؟؟^:Natalie
^چی اونوقت؟؟؟^:Kook
^اینکه یه هفتس درستوحسابی باهم حرف نزدیم.هربار که همو میبینیم یه بهونه میارییا میگی خستم یا حوصله ندارم اصلا تو این چند وقت به من فکر کردی؟اصلا من خسته شدم میخوام بر......^
'دخترک از خشم و ناراحتیه زیاد با داد و پشت سرهم حرف میزد که ناگهان سوزشی روی گونهاش احساس کرد'
^صداتو واسه من نبر بالا.تو اجازه رفتن نداری.غلط میکنی بری.کی بهت همچین اجازه ای داده؟به چه جرعتی انقدر راحت تو چشمام نگاه میکنیو حرف از رفت میزنی؟هاااااااا؟؟؟؟:^Kook
^......^:Natalie
^جواب منو بده^:Kook
^تو الان روم دست بلند کردی....^:Natalie
^چ...چی؟من....من....ناتالی من.....من اصلا حواسم نبود....من نفمیدم چیکار دارم میکنم.....من....من واقعا^:Kook
^دهنتو ببند^:Natalie
^ناتالی منتظر هیچ جوابی از طرف پسر نماند و به سمت اتاقی جدا از اتاق خودش و جونگکوک رفت.پسر هم به دنبال دخترک راه افتاد ولی ناتالی زودتر به اتاق رسید و در را قفل کرد'
^ناتالی درو باز کن لطفا من حواسم نبود ببخشید معذرت میخوام^:Kook
^برو...فقط برو^:Natalie
^ناتالی ببخشید متاسفم درو باز کن^:Kook
^گفتم برررررو^:Natalie
"۱ شب"
^ناتالی.....فرشته کوچولوم......درو باز کن دیگه....من امشب دق میکنمااا....من شبا وقتی از سرکار برمیگشتم فقط بوی تن تو آرومم میکرد....بیا دیگه درو باز کن.....من برای تو یه ساعته پشت این در نشستمااا.....بیا دیگه ناز نکن.... من که گفتم متاسفم............ماه کوچولو من کیه؟.......ناتالی؟خوابی کوچولوم؟اشکال نداره بخواب منم تا صبح همینجا میمونم^:Kook
"صبح"
_______
پارت دوم تکپارتی رو نمیزاره الان پست کنم پس یه ساعت دیگه میزارم
۲.۲k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.