"جرم و عشق" Crime and Love پارت:6 شرط آپ پارت بعدی +۱۵لایک.
کم لطفی نکردن و جوابم رو دادن.جین با دهنش که پر از پنکیک بود گفت:"بیا یه چیزی بخور!"_ چشم!آروم پشت میز نشستم و خواستم تیکهای پنکیک بردارم که جین یدونه گذاشت تو بشقابم!_ ممنون!متعجب نگاهی بهش انداختم و بعد دوباره سرم رو انداختم پایین.تهیونگ گفت:"ههرا، زود بخور بریم!"
هوسوک نگاهی بهم انداخت و گفت:"اگه با این سرعت ادامه بدی باید چند تا چراق قرمز رو رد کنم!"با سرعت پنکیکم رو خوردم و بلند شدم و گفتم:"من آمادم!"به تهیونگ که داشت یک تیکه دیگه پنکیک بر میداشت نگاه کردم!
دیدم که زشته بدون عطر زدن برم سرکار پس رفتم توی اتاق تهیونگ و از روی میز یک ادکلن برداشتم و دو تا پیس زدم!
رفتم بیرون و تهیونگ رو دیدم که اومده بیرون!_ با اجازتون ازش دو تا پیس زدم!عصبی آبرویی بالا انداخت و خندهای کرد:"چه غلطی کردی؟"اومد سمتم، ترسیده عقب رفتم و با تتهپته گفتم:"ب... ببخشید... فقط دو تا... ازش زدم..."_ چ...چقدر؟_ ش... شرمنده!
محکم منو هل داد سمت دیوار و به گلوم رو فشار داد!!!
ترسیده گفتم:"ج...جبران میکنم! و... ولم کن!"
شدت ضربات قلبم داشت میرفت بالا و نمیتونستم خوب نفس بکشم!
جین و یونگی و نامجون اومدن و تهیونگ رو ازم جدا کردن...
نامجون با تندی گفت:"به خاطر یک ادکلن دختره رو داشتی میکشتی!"
تهیونگ نگاهی بهم انداخت و بعد روش رو برگردوند و گفت:"حالا که نمرده!"
دستم رو روی قفسه سینم گذاشتم و دیدم نه خیر، تپش قلبم تمومی نداره!
به زور بلند شدم و در مقابل چشمهای نگران جین رفتم توی اتاق و داروهام رو برداشتم و اومدم بیرون و خوردم!
جین گفت خوبی؟اوم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
باز هم هیچی نگفتیم تا اینکه رسیدیم به شرکت!
نگاهی به شرکت انداختم و دیدم که این همون شرکتی هست که من همیشه آرزو داشتم توش کار کنم!
اما الان باید برای رئیس شرکت که یک مافیاعه کار بکنم...
مهم نیست هه را این شرکت همون شرکته که آرزوش رو داشتی...
لبخندی زدم و به خودم گفتم:"من از پسش بر میام!"
تهیونگ آروم گفت:"قوانین رو یادته؟ هر اتفاقی افتاد باید با من در میون بزاری! چه شخصی و چه غیر شخصی!"
_ چشم..._ پشت سر من بیا داخل...این رو گفت و رفت جلو...
پشتش قدم گذاشتم و وارد شرکت شدیم...نگاه های سنگین جمعیت رو روی خودم به خوبی حس کردم!سوار یک آسانسور شدیم و رفتیم طبقهی ۶ ام...
هوسوک نگاهی بهم انداخت و گفت:"اگه با این سرعت ادامه بدی باید چند تا چراق قرمز رو رد کنم!"با سرعت پنکیکم رو خوردم و بلند شدم و گفتم:"من آمادم!"به تهیونگ که داشت یک تیکه دیگه پنکیک بر میداشت نگاه کردم!
دیدم که زشته بدون عطر زدن برم سرکار پس رفتم توی اتاق تهیونگ و از روی میز یک ادکلن برداشتم و دو تا پیس زدم!
رفتم بیرون و تهیونگ رو دیدم که اومده بیرون!_ با اجازتون ازش دو تا پیس زدم!عصبی آبرویی بالا انداخت و خندهای کرد:"چه غلطی کردی؟"اومد سمتم، ترسیده عقب رفتم و با تتهپته گفتم:"ب... ببخشید... فقط دو تا... ازش زدم..."_ چ...چقدر؟_ ش... شرمنده!
محکم منو هل داد سمت دیوار و به گلوم رو فشار داد!!!
ترسیده گفتم:"ج...جبران میکنم! و... ولم کن!"
شدت ضربات قلبم داشت میرفت بالا و نمیتونستم خوب نفس بکشم!
جین و یونگی و نامجون اومدن و تهیونگ رو ازم جدا کردن...
نامجون با تندی گفت:"به خاطر یک ادکلن دختره رو داشتی میکشتی!"
تهیونگ نگاهی بهم انداخت و بعد روش رو برگردوند و گفت:"حالا که نمرده!"
دستم رو روی قفسه سینم گذاشتم و دیدم نه خیر، تپش قلبم تمومی نداره!
به زور بلند شدم و در مقابل چشمهای نگران جین رفتم توی اتاق و داروهام رو برداشتم و اومدم بیرون و خوردم!
جین گفت خوبی؟اوم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
باز هم هیچی نگفتیم تا اینکه رسیدیم به شرکت!
نگاهی به شرکت انداختم و دیدم که این همون شرکتی هست که من همیشه آرزو داشتم توش کار کنم!
اما الان باید برای رئیس شرکت که یک مافیاعه کار بکنم...
مهم نیست هه را این شرکت همون شرکته که آرزوش رو داشتی...
لبخندی زدم و به خودم گفتم:"من از پسش بر میام!"
تهیونگ آروم گفت:"قوانین رو یادته؟ هر اتفاقی افتاد باید با من در میون بزاری! چه شخصی و چه غیر شخصی!"
_ چشم..._ پشت سر من بیا داخل...این رو گفت و رفت جلو...
پشتش قدم گذاشتم و وارد شرکت شدیم...نگاه های سنگین جمعیت رو روی خودم به خوبی حس کردم!سوار یک آسانسور شدیم و رفتیم طبقهی ۶ ام...
۳.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.