عشق بد پارت 3
ویو ات
رسیدم خونه وسایل هایی رو که خریده بودم چیدم و بعد رفتم پایین پیش مامان و بابام با همدیگه شام خوردیم منم چون یکم ناراحت بودم بخاطر اینکه از کای جدا شدم گفتم یکم برم بیرون حال و هوام عوض شه برای همین به مامانم گفتم
+مامان من یکم میرم بیرون هوا بخورم باشه
م.ات=باشع دخترم
رفتم حاظر شدم یه شلوار کارگو با یه نیم تن سفید پوشیدم یکم تینت زدم و کت مو هم پوشیدم و رفتم بیرون همینجوری داشتم قدم میزد رفتم روی یکی از نیمکت ها نشستم و با خودم داشتم صحبت میکردم
ویو کوک
یکم دلم گرفته بود برای همین گفتم برم بیرون حاظر شدم رفتم بیرون همینجوری داشتم قدم میزد که یهو همون دختری رو که امروز باهاش برخورد کردم دیدم داشت گریه میکرد رفتم کنارش نشستم
ویو ات
داشتم درمورد خودم و کای حرف میزدم و گریه میکردم
+چرا تنهام گذاشتی(گریه)
(دوستان کای قبلا دوست پسر ات بوده اما به ات خیانت کرده و از هم جدا شدن)
داشتم گریه میکردم که یهو یکی کنارم نشست منم وقتی سرمو بالا اوردم دیدم اون همون مرده است که امروز باهام برخورد کرد
+س..سلام
_چرا گریه میکنی
+ا...ه.. هیچی نیس(اشکاشو پاک کرد)
_ببین تو منو به عنوان دوست خودت ببین میتونی هرچیزی که درونت هست رو بهم بگی بهم اعتماد کن
_راستی اسمم جونگکوک عه
+..منم ات هستم
_از دیدنت خوشحالم
+منم
_خب بگو
+چی
_اینکه چرا گریه میکنی
+اها
(ات تمام ماجرا رو که برای خودش و دوست پسرش افتاده رو تعریف کرد)
_واو،چرا خیانت کرد بهت؟
+نمیدونم
داشتن باهمدیگه حرف میزدن ...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
رسیدم خونه وسایل هایی رو که خریده بودم چیدم و بعد رفتم پایین پیش مامان و بابام با همدیگه شام خوردیم منم چون یکم ناراحت بودم بخاطر اینکه از کای جدا شدم گفتم یکم برم بیرون حال و هوام عوض شه برای همین به مامانم گفتم
+مامان من یکم میرم بیرون هوا بخورم باشه
م.ات=باشع دخترم
رفتم حاظر شدم یه شلوار کارگو با یه نیم تن سفید پوشیدم یکم تینت زدم و کت مو هم پوشیدم و رفتم بیرون همینجوری داشتم قدم میزد رفتم روی یکی از نیمکت ها نشستم و با خودم داشتم صحبت میکردم
ویو کوک
یکم دلم گرفته بود برای همین گفتم برم بیرون حاظر شدم رفتم بیرون همینجوری داشتم قدم میزد که یهو همون دختری رو که امروز باهاش برخورد کردم دیدم داشت گریه میکرد رفتم کنارش نشستم
ویو ات
داشتم درمورد خودم و کای حرف میزدم و گریه میکردم
+چرا تنهام گذاشتی(گریه)
(دوستان کای قبلا دوست پسر ات بوده اما به ات خیانت کرده و از هم جدا شدن)
داشتم گریه میکردم که یهو یکی کنارم نشست منم وقتی سرمو بالا اوردم دیدم اون همون مرده است که امروز باهام برخورد کرد
+س..سلام
_چرا گریه میکنی
+ا...ه.. هیچی نیس(اشکاشو پاک کرد)
_ببین تو منو به عنوان دوست خودت ببین میتونی هرچیزی که درونت هست رو بهم بگی بهم اعتماد کن
_راستی اسمم جونگکوک عه
+..منم ات هستم
_از دیدنت خوشحالم
+منم
_خب بگو
+چی
_اینکه چرا گریه میکنی
+اها
(ات تمام ماجرا رو که برای خودش و دوست پسرش افتاده رو تعریف کرد)
_واو،چرا خیانت کرد بهت؟
+نمیدونم
داشتن باهمدیگه حرف میزدن ...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۳.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.