part 22
#part_22
#فرار
نهارو تو سکوت خوردیم و تازه فهمیدم چقدر گشنم بود ! میدیدم هی انرژی ندارم یه ریز غر بزنم هی نفس کم میارما نگو گشنم بوده غذا که تموم شد و منم واسه اینکه ادب رو رعایت کرده باشم یه تشکر کوشولو کردم وجدان جونمم که ماشالاه الانن پر انرژی پرید رو سرمو گفت برو بابا دست خدا ادبو تمام و کمال با سوتی چند دقیقه پیشت نشونشون دادی دیگه نمیخواد هنر نمایی کنی به اندازه کافی خندیدن ملت !! خیلی دیگه منم که حوصله ی کل کل نداشتم(جون خودتو همون عمت)بیخیال شدمو فقط یه لبخند ملیح زدم ارسلان کش !!! هممون نشسته بودیم رو مبال و هیچکسم حرفی نمیزد .منم هی وول میخوردمو زیر چشمی این ارسلانو دید میزدم یهو وجدانم باز اوار شد سرم به خدا میزنمت که با برف سال دیگه بیای پایین! نه بابا میخوای بگم وایسه راحت باشی منم که کلا حال نداشتم شوتش کردم اونور و خیلی شیک به دید زدنم ادامه دادم خب کجا بودم ؟؟ اهاااا. یه تیشرت خیلی جیگر سفید پوشیده بود که خیلی بهش میومد با شلوار گرم کن ساده مشکی ساده بودا ولی خیلی جیگر بود خدایی. نبود؟همینجوری تند تند داشتم حرص میخوردم چرا این از من جیگر تره که یهو دیانا خیلی غیره منتطره پرسید
- نیکا لباس داری ؟؟
یهو از جا پریدم وای راستی من که لباس نداشتم همش سه دست بود که اونم یه دستش بیرونی بود با همینا که نمیشد !
- وای نه اصلا حواسم نبود خیلی لباس ندارم .
دیانا سرشو تکون داد
- خوب شد گفتم پاشو بریم خرید.
با ذوق اومدم پاشم که ارسلان بدون اینکه حتی نگامم کنه با تحکم نشوندم سر جام
- نیکا جایی نمیاد!
#فرار
نهارو تو سکوت خوردیم و تازه فهمیدم چقدر گشنم بود ! میدیدم هی انرژی ندارم یه ریز غر بزنم هی نفس کم میارما نگو گشنم بوده غذا که تموم شد و منم واسه اینکه ادب رو رعایت کرده باشم یه تشکر کوشولو کردم وجدان جونمم که ماشالاه الانن پر انرژی پرید رو سرمو گفت برو بابا دست خدا ادبو تمام و کمال با سوتی چند دقیقه پیشت نشونشون دادی دیگه نمیخواد هنر نمایی کنی به اندازه کافی خندیدن ملت !! خیلی دیگه منم که حوصله ی کل کل نداشتم(جون خودتو همون عمت)بیخیال شدمو فقط یه لبخند ملیح زدم ارسلان کش !!! هممون نشسته بودیم رو مبال و هیچکسم حرفی نمیزد .منم هی وول میخوردمو زیر چشمی این ارسلانو دید میزدم یهو وجدانم باز اوار شد سرم به خدا میزنمت که با برف سال دیگه بیای پایین! نه بابا میخوای بگم وایسه راحت باشی منم که کلا حال نداشتم شوتش کردم اونور و خیلی شیک به دید زدنم ادامه دادم خب کجا بودم ؟؟ اهاااا. یه تیشرت خیلی جیگر سفید پوشیده بود که خیلی بهش میومد با شلوار گرم کن ساده مشکی ساده بودا ولی خیلی جیگر بود خدایی. نبود؟همینجوری تند تند داشتم حرص میخوردم چرا این از من جیگر تره که یهو دیانا خیلی غیره منتطره پرسید
- نیکا لباس داری ؟؟
یهو از جا پریدم وای راستی من که لباس نداشتم همش سه دست بود که اونم یه دستش بیرونی بود با همینا که نمیشد !
- وای نه اصلا حواسم نبود خیلی لباس ندارم .
دیانا سرشو تکون داد
- خوب شد گفتم پاشو بریم خرید.
با ذوق اومدم پاشم که ارسلان بدون اینکه حتی نگامم کنه با تحکم نشوندم سر جام
- نیکا جایی نمیاد!
۲.۵k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.