شینپی (پارت ۳۱)
سینا : باشه حالا . جعبه هارو گذاشت روی میز . مال خودمو باز کردم ، قابلیت اینو داشتم با بوش مست بشم . شروع کردیم به خوردن .
سینا : اون کارایی که می گفتی چین؟ پا که هردوتا دشمنامون رو کشتیم .
ا/ت : دوتا ؟ هنوز یکیشون مونده .
سینا : کی؟
ا/ت : خواهرت . مثل اینکه یادت رفته اون باعث شد تمام این اتفاقات بیفته .
سینا : درسته .
ا/ت : ببین سینا ، واقعا متاسفم ولی من اهمیت نمیدم اون خواهرته . خائن خائنه .
سینا : انتظار ندارم ازش بگذری . منم به اندازه تو ازش عصبانی ام .
ا/ت : خوبه . اول حساب سارا رو می رسیم . و بعدش میخوام بزنم توی یه خط جدید .
سینا : چی؟
ا/ت : میخوام کتاب قاچاق کنم .
سینا : داری شوخی میکنی دیگه؟
ا/ت : کاملا جدی ام .
سینا : مگه کتاب قاچاق داره؟! خب عین آدم بخرشون برای صادرات .
ا/ت : فکر کردی به عقل خودم نرسید . بهمون نمی فروشن .
سینا : کتاب برای چیته آخه!
ا/ت : آرومت بگیره . یادت رفته ما برای چی سایرس رو ساختیم؟ خیلی عاشق آدم کشتم بودیم؟
سینا : نه یادمه گفتی میخوای یه کاری برای کشورت بکنی .
ا/ت : آفرین . اصلا واسه همین اسم خودمون رو سایرس گذاشتیم . یاسمن رو که یادته؟ چقدر دوست داشت فارسی تدریس کنه .
سینا : خب آره .
ا/ت : منم که میدونی همیشه عاشق ترجمه بودم مخصوصا فیلم و سریال .
سینا : خب .
ا/ت : میخوام کاری کنم مردم کره ایران رو بشناسن .
سینا : یعنی چی؟
ا/ت : انقدر فیلم ، سریال و کتاب ایرانی و... میزارم جلوی چشمشون تا به ایران علاقه مند بشن و بخوان فارسی یاد بگیرن .
سینا : یعنی مسخره تر از این ایده ندیدم من !
ا/ت : این دقیقا همون کاری بود که کره ای ها کردن . انقدر کیدراما و کیپاپ و سئول رو گذاشتن جلوی چشممون که همهی نقص هاشون رو بپوشونن و توی دنیا محبوب بشن و آرزوی هرکی بشه رفتم به کره. بازم فکر میکنی مسخرس؟
#فیک_بی_تی_اس #فیک
سینا : اون کارایی که می گفتی چین؟ پا که هردوتا دشمنامون رو کشتیم .
ا/ت : دوتا ؟ هنوز یکیشون مونده .
سینا : کی؟
ا/ت : خواهرت . مثل اینکه یادت رفته اون باعث شد تمام این اتفاقات بیفته .
سینا : درسته .
ا/ت : ببین سینا ، واقعا متاسفم ولی من اهمیت نمیدم اون خواهرته . خائن خائنه .
سینا : انتظار ندارم ازش بگذری . منم به اندازه تو ازش عصبانی ام .
ا/ت : خوبه . اول حساب سارا رو می رسیم . و بعدش میخوام بزنم توی یه خط جدید .
سینا : چی؟
ا/ت : میخوام کتاب قاچاق کنم .
سینا : داری شوخی میکنی دیگه؟
ا/ت : کاملا جدی ام .
سینا : مگه کتاب قاچاق داره؟! خب عین آدم بخرشون برای صادرات .
ا/ت : فکر کردی به عقل خودم نرسید . بهمون نمی فروشن .
سینا : کتاب برای چیته آخه!
ا/ت : آرومت بگیره . یادت رفته ما برای چی سایرس رو ساختیم؟ خیلی عاشق آدم کشتم بودیم؟
سینا : نه یادمه گفتی میخوای یه کاری برای کشورت بکنی .
ا/ت : آفرین . اصلا واسه همین اسم خودمون رو سایرس گذاشتیم . یاسمن رو که یادته؟ چقدر دوست داشت فارسی تدریس کنه .
سینا : خب آره .
ا/ت : منم که میدونی همیشه عاشق ترجمه بودم مخصوصا فیلم و سریال .
سینا : خب .
ا/ت : میخوام کاری کنم مردم کره ایران رو بشناسن .
سینا : یعنی چی؟
ا/ت : انقدر فیلم ، سریال و کتاب ایرانی و... میزارم جلوی چشمشون تا به ایران علاقه مند بشن و بخوان فارسی یاد بگیرن .
سینا : یعنی مسخره تر از این ایده ندیدم من !
ا/ت : این دقیقا همون کاری بود که کره ای ها کردن . انقدر کیدراما و کیپاپ و سئول رو گذاشتن جلوی چشممون که همهی نقص هاشون رو بپوشونن و توی دنیا محبوب بشن و آرزوی هرکی بشه رفتم به کره. بازم فکر میکنی مسخرس؟
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۱۴.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.