عشق دروغین پارت ۴
ات ویو
صبحونه رو خوردیم
و نامجون رو راهی کردم
..........................................
نامجون:خدافظ
ات:خدافظ
نامجون ویو :سوار ماشین شدم و به راننده گفتم بره کمپانی
وارد کمپانی شدم و پسرا رو دیدم
که یهو تهیونگ یقمو گرفت
نامجون:چیکار میکنی یقمو ول کن
تهیونگ:برای این گفتی نیام دنبال ات چون خودت میخواستیش
نامجون:چرا چرت و پرت میگی
تهیونگ:اینم مدرکش
یه عکس بهم نشون داد من بودم که داشتم ات رو میبوسیدم
نامجون:این فتوشاپه
واقعی نیست
تهیونگ:انتظار داری باور کنم
نامجون:میخوای باور کن میخوای نکن
تهیونگ:الان از خود ات میپرسم
راه افتاد و سوار ماشینش شد
نامجون ویو
سریع سوار ماشینم شدم و به راننده گفتم دنبال تهیونگ بره
اون تهیونگ از ترافیک رد شد ولی من تو ترافیک گیر کردم
.............................................................
تهیونگ ویو
رسیدم و در زدم
در رو باز کرد سریع رفتم تو و پرتش کردم کف زمین
تهیونگ:خونه منو ترک کردی که بیای پیش عشقت
ات:چی میگی تو به من خیانت کردی
تهیونگ:نکنه اون منشی رو هم تو گرفته بودی که با من رابطه برقرار کنه که بیای پیش عشقت
ات:بیشتر از این خودتو از چشمم ننداز
برو بیرون
تهیونگ:تو هم میای
دست ات رو گرفت و داش به زور میبردش
که نامجون رسید
نامجون:چیکار میکنی
دست ات رو گرفتم و کشیدمش تو خونه
نامجون:اون با تو هیچ جا نمیاد
تهیونگ:میرم ولی ولت نمی کنم
نامجون :سریع از این جا برو
در رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم
دیدم ات داره گریه میکنه
بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم
شرط ۳۰ تا کامنت
صبحونه رو خوردیم
و نامجون رو راهی کردم
..........................................
نامجون:خدافظ
ات:خدافظ
نامجون ویو :سوار ماشین شدم و به راننده گفتم بره کمپانی
وارد کمپانی شدم و پسرا رو دیدم
که یهو تهیونگ یقمو گرفت
نامجون:چیکار میکنی یقمو ول کن
تهیونگ:برای این گفتی نیام دنبال ات چون خودت میخواستیش
نامجون:چرا چرت و پرت میگی
تهیونگ:اینم مدرکش
یه عکس بهم نشون داد من بودم که داشتم ات رو میبوسیدم
نامجون:این فتوشاپه
واقعی نیست
تهیونگ:انتظار داری باور کنم
نامجون:میخوای باور کن میخوای نکن
تهیونگ:الان از خود ات میپرسم
راه افتاد و سوار ماشینش شد
نامجون ویو
سریع سوار ماشینم شدم و به راننده گفتم دنبال تهیونگ بره
اون تهیونگ از ترافیک رد شد ولی من تو ترافیک گیر کردم
.............................................................
تهیونگ ویو
رسیدم و در زدم
در رو باز کرد سریع رفتم تو و پرتش کردم کف زمین
تهیونگ:خونه منو ترک کردی که بیای پیش عشقت
ات:چی میگی تو به من خیانت کردی
تهیونگ:نکنه اون منشی رو هم تو گرفته بودی که با من رابطه برقرار کنه که بیای پیش عشقت
ات:بیشتر از این خودتو از چشمم ننداز
برو بیرون
تهیونگ:تو هم میای
دست ات رو گرفت و داش به زور میبردش
که نامجون رسید
نامجون:چیکار میکنی
دست ات رو گرفتم و کشیدمش تو خونه
نامجون:اون با تو هیچ جا نمیاد
تهیونگ:میرم ولی ولت نمی کنم
نامجون :سریع از این جا برو
در رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم
دیدم ات داره گریه میکنه
بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم
شرط ۳۰ تا کامنت
۷.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.