باران خون p30
پرش خونه نامجون
ویو نامجون
رسیدیم چمدون ا/ت رو برداشتم و رفتیم تو خونه ا/ت رفت تو اتاق و خوابید منم خوابم میومد برای همین کنارش دراز کشیدم اون خواب بود درست مثل یه فرشته بدون بال
گونه اش رو نوازش کردم و تو بغلم گرفتمش
چرا پدرش داشت ازش پنهان کاری میکرد اون بالاخره باید بدونه نباید اینطوری بهم میگفت از اونجایی که من اخرین دراکولام اگه بچه نداشته باشم منقرض میشم و تهیونگ هم فقط 10 سال دیگه یه خون اشامه مگه میشه یه نفر به خاطر بیماری مادرزادیش بچه دار نشه؟ ولی من عاشقشم باید درکش کنم باید پشتش وایستم که احساس امنیت کنه
3 ساعت بعد
ویو ا/ت
چشمام رو باز کردم که خودمو تو بغل نمجون دیدم گونه اش و مژه هاش خیش بودن
ا/ت:مگه خون اشاما هم گریه میکنن{ لبخند }
اشکاش رو پاک کردم و یه بوسه رو گونه اش گذاشتم که چشماش باز شد
نامجون: چی کار کردی؟
ا/ت: بیداری؟ هیچ کاری
نامجون: دوباره انجامش بده
ا/ت: مگه مفتیه؟
نامجون: هرچی بخوای میدم یکی دیگه لطفاااا
ا/ت: هرچی؟
نامجون: اره
ا/ت: من ازت سوء استفاده نمی کنم{ یه بوسه دیگه رو گونه نام}
نامجون: میشه واسه این بمیرم؟
ا/ت: نخیرم، پاشو من گشنمه
نامجون: ها؟ دیشب شبه جمعه بود میگفتی تو مهمونی یه اتاق بود بیشترا اونجا..
ا/ت: اععععععععع حال بهم زن ، پاشو برو غذا درست کن
نامجون: تو باید درست کنی من درست کنم میشه خود...
ا/ت: نامجون کرم داری؟؟ میخوای شیاف بزاری یک سرش کنی نه من ازیت بشم نه تو؟ چیزی کشیدی
نامجون: نه شوخی کردم ولی من یاد ندارم غذا بپزم
ا/ت: برو چهار تا برگ جلبک بگیر خودم کیمباب درست میکنم
نامجون: باشه
ویو نامجون
رسیدیم چمدون ا/ت رو برداشتم و رفتیم تو خونه ا/ت رفت تو اتاق و خوابید منم خوابم میومد برای همین کنارش دراز کشیدم اون خواب بود درست مثل یه فرشته بدون بال
گونه اش رو نوازش کردم و تو بغلم گرفتمش
چرا پدرش داشت ازش پنهان کاری میکرد اون بالاخره باید بدونه نباید اینطوری بهم میگفت از اونجایی که من اخرین دراکولام اگه بچه نداشته باشم منقرض میشم و تهیونگ هم فقط 10 سال دیگه یه خون اشامه مگه میشه یه نفر به خاطر بیماری مادرزادیش بچه دار نشه؟ ولی من عاشقشم باید درکش کنم باید پشتش وایستم که احساس امنیت کنه
3 ساعت بعد
ویو ا/ت
چشمام رو باز کردم که خودمو تو بغل نمجون دیدم گونه اش و مژه هاش خیش بودن
ا/ت:مگه خون اشاما هم گریه میکنن{ لبخند }
اشکاش رو پاک کردم و یه بوسه رو گونه اش گذاشتم که چشماش باز شد
نامجون: چی کار کردی؟
ا/ت: بیداری؟ هیچ کاری
نامجون: دوباره انجامش بده
ا/ت: مگه مفتیه؟
نامجون: هرچی بخوای میدم یکی دیگه لطفاااا
ا/ت: هرچی؟
نامجون: اره
ا/ت: من ازت سوء استفاده نمی کنم{ یه بوسه دیگه رو گونه نام}
نامجون: میشه واسه این بمیرم؟
ا/ت: نخیرم، پاشو من گشنمه
نامجون: ها؟ دیشب شبه جمعه بود میگفتی تو مهمونی یه اتاق بود بیشترا اونجا..
ا/ت: اععععععععع حال بهم زن ، پاشو برو غذا درست کن
نامجون: تو باید درست کنی من درست کنم میشه خود...
ا/ت: نامجون کرم داری؟؟ میخوای شیاف بزاری یک سرش کنی نه من ازیت بشم نه تو؟ چیزی کشیدی
نامجون: نه شوخی کردم ولی من یاد ندارم غذا بپزم
ا/ت: برو چهار تا برگ جلبک بگیر خودم کیمباب درست میکنم
نامجون: باشه
۲.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.